این چه خدایی است؟

--

قرائتی گفته است: «اگر مردم بم زکات خرما را می دادند، زلزله نمی آمد.»، البته ایشان در چنین اظهار نظرهایی تنها نیستند، اسقفهای کلیسای کاتولیک انگلیس نیز در سال گذشته وقوع سیلهای گسترده در این کشور را نتیجه تصویب قوانین آزادسازی ازدواج همجنس گرایان دانسته بودند.

من کارشناس مسائل مذهبی نیستم و نمی دانم گفته‌ی این آقایان منطبق با آموزه‌های دینی هست یا خیر.

این را می گویم چون این روزها باید مواظب بود! تازگیها بلافاصله پس از هر انتقادی از مذهب، دوستان مذهبی که خود را روشن‌اندیشتر از مذهبیان سنتی می دانند، بلافاصله شما را با سیل جملاتی مثل: «اسلام واقعی این نیست»، «اینها متعصب هستند»، «خدا رحمت و مهربانی است» و ... بمباران می‌کنند و شما به عدم آشنایی درست با اسلام یا مسحیحیت یا بودیسمِ به اصطلاح واقعی متهم می‌شوید.

ولی انصافاً هر چقدر هم که بخواهید متن قرآن و انجیل و تورات را گشاد کنید تا رحمت و مهربانی و حقوق بشر و عقل و منطق و خرد هم در آن جای بگیرد، در مواقعی مثل این به مشکل بر می خورید.

با توجه به اینکه داستانهایی از قبیل داستان قوم عاد و ثمود و ... به روشنی و وضوح و صراحت هر چه تمامتر در کتابهای مقدس تمامی ادیان ابراهیمی تعریف شده اند و هر چقدر هم که به مرغ خیال خود پر و بال بدهید بعید است بتوانید معنی استعاری از آنها استباط کنید، به نظر می رسد قرائتی در بیان عقاید اسلامی اشتباه نمی کنید و بی انصافی است اگر او را به برداشت عقب مانده و نادرست از دین متهم کنیم. این حرف شاید عقب مانده باشد، اما برداشت عقب مانده و نادرستی از اسلام نیست. چون خدای ادیان ابراهیمی به اعتراف صریح خودش، چنین موجودی است.

دیوانه‌ای خودخواه که عقده‌ی پرستیده شدن دارد و ابایی ندارد از اینکه هزاران نفر بی گناه راه به خاطر گناه عده‌ای معدود که مثلاً زکات خرما نداده اند یا همجنس باز شده‌اند از دم تیغ انتقام خود بگذراند.

ای کاش این خدا هم، همچون پیروان راستین خود، به جای سیل و زلزله به خودش بمب می‌بست و خود را در میدان شهر بم یا یکی از روستاهای انگلستان منفجر می کرد، تا یک بار برای همیشه، همه از شر او خلاص می شدیم.

ذلت پرستش این خدا، ارزانی مومنان...

در رد تکامل


--


يکي از خونندگان وبلاگ Atheist News نامه اي را براي نويسنده اين وبلاگ فرستاده، او در اين ايميل با پنج برهان به شدت منطقي (!) عدم درستي نظريه تکامل را ثابت کرده و سعي کرده تا نويسنده وبلاگ را به راه راست هدايت کند.


اين هم ترجمه متن ايميل:


در وبلاگ شما ديدم که دوست داريد درباره مذهب تکامل صحبت کنيد، و مردم را با استفاده از کلمات قلمبه و سلمبه و ادعاي اينکه علم تکامل را ثابت مي کند، فريب بدهيد. من از دانش يا هر چيز ديگري چيزي نمي دانم با اين حال مي دانم که تکامل حقيقت ندارد. اول از همه اينکه در انجيل خبري از تکامل نيست، انجيل مي گويد خدا جهان را در شش روز آفريد و نه در ميلياردها سال. ثانياً، آيا وقتي ما به باغ وحش مي رويم مي توانيم با ميمونها حرف بزنيم؟ اگر ما روزگاري ميمون بوده‌ايم، چرا نمي توانيم با آنها حرف بزنيم؟ ثالثاً چطور ممکن است يک ميمون در طول ميليونها سال به انسان تبديل شود، در حاليکه ميمونها آنقدر عمر نمي کنند؟ و اگر ميمونها به انسان تبديل شده‌اند پس چرا هنوز ميمون وجود دارد؟ [رابعاً ندارد] خامساً، حتي خود داروين هم گفت که اشتباه مي کرده است. در بستر مرگش او به مسيحيت بازگشت و گفت که نظريه تکامل يک شوخي بوده است. اگر علمي هست که باعث مي شود تکامل حقيقت به نظر برسد، اين علم يا شوخي‌اي است که توسط تکامل گرايان مطرح شده و يا آزموني است از جانب خداوند تا روشن شود چه کساني حقيقتاً به او ايمان دارند.
اميدوارم بعد از خواندن اين سؤالات شما بفهميد که تکامل نمي تواند درست باشد و انسانها از نسل ميمون نيستند. دعا مي کنم و از خدا مي خواهم که کاري کند که شما هم مثل من فکر کنيد. [به راه راست هدايت شويد.]


اين هم لينک به مطلب اصلي.

1. شايد نويسنده مطلب قصد شوخي داشته، در اين صورت بايد اعتراف کرد که طبع طنازي دارد و آدم بسيار با مزه‌اي است و شايد واقعاً مطالب بالا را جدي گفته است، در اين صورت آدم بسيار بامزه‌تري است!


2. اين پست من هم شوخي است و فقط به قصد خنداندن نوشته شده است. هرگز قصد ندارم القا کنم که تمام افراد مذهبي تا اين حد ساده‌انديش هستند.


3. ولي آيا واقعاً نيستند، استدلالهاي بالا را دوباره بخوانيد؟ با استدلالهايي اين چنين آشنا نيستيد؟

با‌هوشترها بی‌خداتر هستند

--

احتمال بي اعتقادي به خدا در افراد باهوشتر بيشتر است.

پروفسور ريجارد لاين استاد روانشناسي دانشگاه آلستر مي گويد: «در بين نخبگان افرادي که خود را بي خدا مي دانند از ميانگين افراد جامعه بسيار بيشتر است.»

او مدعي است که کاهش باورهاي مذهبي در قرن گذشته ارتباط مستقيم با افزايش ميانگين بهره هوشي جوامع بشري دارد.
منتقدان نتايج اين تحقيق را که براي نشريه اينتلجنت انجام گرفته ساده انديشانه خونده اند. [اين منتقدان عموماً مذهبي هستند]

پروفسو لاين، که تعدادي از تحقيقات قبلي او در رابطه با ارتباط بهره هوشي با نژاد و جنيست نيز خبرساز بوده اند، مي گويد: «استادان دانشگاه کمتر از هر قشر ديگري به خدا معتقد هستند.»

تحقيق در بين اعضاي انجمن سلطنتي [علوم بريتانيا] نشان داد که تنها 3.5 % از آنها به خدا معتقد هستند، در حاليکه در همان زمان 68.5 % از کل جامعه بريتانيا به خدا معتقد بود.

تحقيق ديگري که در دهه 90 از اعضاي آکادمي ملي علوم آمريکا انجام گرفت، نشان داد که تنها 7 % از آنها به خدا اعتقاد دارند.

[آکادمي ملي علوم آمريکا و انجمن سلطنتي علوم انگلستان معتبرترين انجمنهاي علمي جهان هستند و تقريباً تمامي دانشمندان برجسته و استادان دانشگاههاي آمريکا و بريتانيا از - مليتهاي مختلف - در آنها عضو هستند.]

پروفسور لاين همچنين مي گويد: «بسياري از دانش آموزان دبستاني به خدا معتقد هستند، اما همين که بزرگتر شده و به سن بلوغ مي رسند و بهره هوشي آنان افزايش مي يابد، شروع به شک مي کنند.»

او به نشريه Times Higher Education گفته است که: «چرا تعداد دانشمنداني که به خدا اعتقاد دارند بايد کمتر از متوسط جامعه باشد؟ به نظر من اين به سادگي فقط به ميزان بهره هوشي آنها مربوط است. دانشمندان بهره هوشي بالاتري نسبت به متوسط مردم دارند. علاوه بر اين نظرسنجيهاي متعدد موسسه گالوپ نشان داده که افرادِ با بهره هوشي بالاتر، تمايل بيشتري به عدم اعتقاد به خدا دارند.»

او مي گويد ميزان اعتقاد به خدا در 137 کشور توسعه يافته در قرن گذشته همزمان با باهوشتر شدن جمعيت کاهش پيدا کرده است.

اما پروفسور گوردون لينچ مدير مرکز «مذهب و جامعه معاصر» در کالج برکبک لندن مي گويد: «اين تحقيق طيف گسترده اي از حقايق اجتماعي، اقتصادي و تاريخي را به حساب نياورده است.»

او مي افزايد: «وصل کردن بهره هوشي به عقايد مذهبي با چنين روشي، ممکن است آغاز گر روند خطرناکي باشد. ارائه چنين تصويري از مذهب به عنوان پديده اي بدوي، در زمانه اي که ما سعي داريم با مسايل بسيار پيچيده اي نظير مذهب و تکثرگرايي کنار بياييم، احتمالاً نتيجه سودمندي نخواهد داشت.»

دکتر الستر مک فيدن، استاد الهيات مسيحي در دانشگاه ليدز معتقد است: «نتايج اين تحقيق تا حدودي به بوي امپرياليزم فرهنگي غرب و احساسات ضد مذهبي آغشته است.»

دکتر ديويد هاردمن، استاد دانشگاه متروپلتن لندن، مي گويد: «بسيار دشوار است که بتوان با آزمايشي درست [از لحاظ علمي] رابطه بين بهره هوشي و اعتقادات مذهبي را تشخيص داد. اما گذشته از اين، شواهدي از ساير حوزه ها در دست است که نشان مي دهد که ميزان هوش بالاتر ارتباط مستقيم دارد با توانايي – يا ميل به - شک کردن درباره‌ي يا زير سوال بردن باورهاي احساسي عميق»

منبع: نشريه تلگراف

زياد هم خاص نیستیم

--

شش ويژگي که تاکنون منحصر به انسانها فرض مي شدند، در ساير جانوران نيز ديده مي شود! حتماً شنيده ايد که مي گويند انسان حيوان با فرهنگ است، يا حيوان اخلاقي... به اين معنا که فرهنگ و اخلاق در ساير گونه هاي زنده وجود ندارد! تحقيقات جديد اما روز به روز اين ايده را با ترديد بيشتر مواجه مي کند. اين مقاله درباره 6 تا از اين ويژگيهاست: فرهنگ، خواندن ذهن، استفاده از ابزار، اخلاق، احساسات و شخصيت!

متن کامل مقاله را در اينجا بخوانيد:

http://richarddawkins.net/article,2624,n,n

ترجمه بسيار خلاصه (خيلی خلاصه با کمی دخل و تصرف برای انتقال بهتر مطلب):

1. فرهنگ:

اگر فرهنگ را مجموعه اي از آداب و رسوم و شيوه هاي زندگي يک گروه و انتقال آنها از نسلي به نسل ديگر بدانيم، جانوران بسياري را مي توان يافت که داراي فرهنگ گروهي هستند.

دانشمندان در بررسي بعضي از گروههاي والها به تفاوتهاي آشکار فرهنگي بين دو گروه وال که از نظر ژنتيکي و شرايط محيطي کاملاً شبيه به هم هستند، پي برده اند. يک گروه از اين والها دوست دارند در جايي ساکن باشند، در حالی که گروه ديگر از همانها، اهل کوچ هستند.

2. خواندن ذهن:

توانايي خواندن ذهن ديگران، يعني درک حالت ذهني و روحي طرف مقابل منحصر به انسانها فرض مي شد. يعني تصور مي شد فقط ما قادر هستيم که حالت ذهني و روحي طرف مقابلمان را درک کنيم و حتي او را فريب دهيم و يا متوجه فريب او شويم.

تحقيقات جديد نشان مي دهد که تعدادي از بوزينه ها و ميمونها نيز داراي اين توانايي هستند.

3. استفاده از ابزار:

احتمالاً در اين مورد احتياج به توضيح بيشتر نيست! خود شما اگر حتي يکي از برنامه هاي شبيه رازبقا ديده باشيد، مي توانيد مثالهاي متعددي بياوريد.

4. اخلاق:

تحقيقي در سال 1964 نشان داد که ميمونهاي رزوس حتي اگر گرسنه باشند، حاضر نيستند غذايي را که به آنها داده مي شود به قيمت وارد شدن شوک الکتريکي به يک ميمون ديگر بپذيرند. ترجيح مي دادند گشنه بمانند، اما به ميمون ديگر شوک داده نشود!

سالها دانشمندان به دنبال راهي براي توجيه نتايج اين آزمايش بودند، اما با مشاهده رفتار اخلاقي در بسياري از جانوران ديگر، بالاخص پستانداران و جانوراني که به صورت گروهي زندگي مي کنند، دانشمندان کم کم پذيرفته اند که اخلاق منحصر به انسانها نيست!

5. احساسات:

فيلها حواسشان به عضو لنگ گروه هست. کلاغها چيزي شبيه به مراسم ختم برگزار مي کنند. غواصهايي که يک نهنگ گيرافتاده را از بند آزاد کرده اند، معتقدند سپاسگزاري در رفتار حيوان پس از آزادي کاملاً مشهود بوده است!

6. شخصيت:

اين که يک گونه حيواني که معمولاً در معرض خطر دائمي حمله مهاجمان قرار دارد، بسيار محتاط باشند [رفتار ترسناک و محتاط غزال ها را ديده ايد؟] کاملاً طبيعي است. اين نوع خصوصيات در واقع نتيجه فرآيند انتخاب طبيعي هستند و به بقاي آن گونه کمک کرده اند. اما تحقيقات جديد نشان مي دهد که در بين اعضاي يک گونه حيواني که شرايط محيط و زندگي آنها کاملاً شبيه به هم است، اعضايي با شخصيتهاي کاملاً متفاوتي وجود دارند.

از اينجا به بعد مطلب از خودم است:

اين مقاله بايد بالاخص مورد توجه دوستانی قرار گيرد که باور دارند ما انسانها تافته جدا بافته يا خليفه خدا در روی زمين هستيم و روح در ما دميده شده است و ...

ما انسانها هم مثل همه حيوانات ديگر، ترکيبی هستيم از مولکولهای پيچيده پروتئين که در نتيجه فرآيند تکامل داروينی به اين شکل در آمده ايم! هيچ چيز قدسی و آسمانی درباره ما وجود ندارد!

نیستی خدا


--


چارلی چاچلين معتقد بود: نبود خدا آنقدر بديهی است که دودوتا چهارتاست. او می گويد:
By simple common sense I do not believe in God


منبع

در گفتگو درباره‌ي موضوع وجود يا عدم وجود خدا و معمولاً بعد از اينكه غير معقول بودن كليه برهانهاي رايج درباره‌ي اثبات وجود خدا به راحتي ثابت مي شود، به اين جا مي رسيم كه درست است كه نمي توان خدا را اثبات كرد، اما هيچ دليل منطقي براي رد «وجود خدا» هم وجود ندارد.

بايد اعتراف كنم با اين نظر موافقم.

گويي دوستان مومن من، با كشف اين حقيقت كه راهي براي رد «وجود خدا» وجود ندارد، به آرامش خاطر مي رسند. مي‌توانند كماكان صادقانه به وجود خدا مومن باشند. دوباره همه چيز به سرجاي خودش بر مي گردد: زندگي هدفمند مي‌شود، اخلاق معني پيدا مي كند، سوالات دشوار و بي جواب، پاسخ داده مي شوند. شهر مجدداً در امن و امان است، مي‌توان آسوده خوابيد.

با اين يكي اما مخالفم.

چيزي را كه مي خواستم در انتهاي اين نوشته به آن برسم، در ابتدا مي گويم: به نظر من بديهي است كه وقتي دليلي براي اثبات وجود خدا نداريم، نبايد به او اعتقاد داشته باشيم و نبايد زندگي خود را بر مبناي اعتقاد به او بنا كنيم چون اين كار معقول نيست .

يك نكته:

من معتقدم جهان توسط يك قوري آسماني آفريده شده است كه در جايي بين زمين و مريخ در حال گردش به دور خورشيد است. (فراموش نكنيد كه خود زمين و مريخ و خورشيد آفريده‌ي قوري آسماني من هستند.) لطفاً نپرسيد دليل من براي اثبات وجود اين خدا چيست، اگر مي توانيد ثابت كنيد كه اين خدا وجود ندارد

اين مثال از من نيست، مثالي شبيه به اين را «ژان پل سارتر» اولين بار مطرح كرده است

بازگشت به نوشته:

من مهندسي خوانده ام، ياد گرفته ام به همه چيز مهندسي نگاه كنم. بديهي است بحث نظري صرف را اساساً بي فايده مي‌دانم و در هر بحثي به دنبال رسيدن به زمين سفت هستم. يك نتيجه‌ي عملي ملموس

اساساً چرا در مورد وجود يا عدم وجود خدا صحبت مي كنيم؟ آيا صرفاً به اين دليل كه از مباحثات كلامي لذت مي‌بريم؟ نه! احتمالاً به اين دليل كه نتيجه‌ي اين بحث تاثير مهمي روي نحوه‌ي زندگي ما و ديد ما نسبت به جهان دارد.

خب، پس وقتي هيچ برهانِ معقولي براي پذيرش وجود خدا پيدا نمي كنيم، چرا بايد زندگي خود را بر اساس اعتقاد به حضور او بنا كنيم؟ شايد به اين دليل كه اين اعتقاد، اگرچه مي دانيم معقول نيست، اما باعث مي شود آسوده بخوابيم.

اين مساله كه مي شود عدم او را ثابت كرد يا نه مساله‌ي ثانوي است. ما كه قرار نيست در دوئلي شركت كنيم كه قرار است يك نفر در آن ديگري را از سر راه بردارد.

ريچارد داوكينز، در كتاب معروف خود - كه مي توان آنرا به فارسي «توهم خدا» يا «خيال باطل خدا» ترجمه كرد - اعتقاد به خدا را همچون يك طيف پيوسته از اعتقاد صد در صد تا نفي صد در صد مي بينيد، با اين حال آنرا به 7 رده تقسيم مي كند، رده‌ي 1، اعتقاد صد در صد به وجود خدا و رده‌ي 7، اعتقاد صد در صد به عدم وجود اوست
او مي گويد از آنجاييكه عملاً هرگز نمي شود نبود چيزي را ثابت كرد (مثل قوري آسماني من) پس عملاً هفتمين رده نمي تواند طرفداران زيادي داشته باشد (مگر اينكه كسي داوري منطقي خود را با تعصب همراه كرده باشد)، داوكينز خود را از افراد رده‌ي ششم مي‌داند و مي گويد: «نمي توانم به يقين بگويم اما وجود خدا خيلي بعيد است، پس زندگي ام را برمبناي نبودنش پي مي گيرم».

اين «نمي توانم به يقين بگويم» از جنس همان «نمي توانم به يقين بگويم كه قوري آسماني وجود ندارد» است.

نكته‌ي جالب اما اينجاست كه طرفداران حالت اول يعني افرادي كه صد در صد به وجود خدا يقين دارند و هواخاه سينه چاك ايمان به خدا هستند، به چيزي «ايمان» دارند كه دلايل كافي براي اثبات درستي آن ندارند.

ممكن است عده اي بگويند: ‌اگر خدايي نباشد، اخلاقي هم نيست و جهان به جنگل تبديل مي شود. من با اين نظر موافق نيستم، اما حتي اگر فرض كنيم كه اين عقيده درست است، پذيرفتن اين حقيقت كه حضور مفهومي به نام خدا به دلايل اخلاقي مفيد است، اين عقيده را كه «خدا وجود دارد» ثابت نمي كند

ممكن است عده اي بگويند: ايمان به خدا به من آرامش قلبي مي دهد. قبول مي كنم كه براي عده‌ي زيادي چنين است (از جمله مادر خودم!) ولي اين حقيقت كه گزاره‌ي بالا درست است، درستي عقيده‌ي وجود خدا را اثبات نمي كند

ممكن است عده اي بگويد كه «تعاليم مذهبي از آسمان آمده» انسانها را به كارهاي نيك تشويق مي كند - بماند كه همين تعاليم آنها را با وعده‌ي رسيدن به باكره هاي بهشتي به كشتن ديگران نيز فراخوانده است - اما اين موضوع نيز، باعث اثبات درستي عقيده‌ي وجود خدا نيست.

و هزاران ممكن است ديگر.

براي باور به وجود خدا بايد دليل داشت. هيج دليلي براي اثبات وجود خدا نداريم. پس معقول اين است كه به او معتقد نباشيم.

همانطور كه قرار نيست به قوري آسماني معتقد باشيم. اگرچه عدم وجود هيچ يك از اين دو را كسي نتواند ثابت كند.

خدا در ملل مختلف

--

--

نمودار بالا ملتهای مختلف را بر حسب ميزان اعتقادشان به مذهب و خدا مرتب کرده است. قسمت آبی هر ميله در نمودار معرف درصد افراد «آتئيست» يا «بي خدا» است. اين دسته به هيچ نوع خدا يا قدرت ماوراءطبيعی اعتقاد ندارند. قسمت قرمز نمودار معرف درصد افراد غير مذهبی است، اين افراد ممکن است به بعضی پديده های روحانی يا امور ماوراءالطبيعی معتقد باشند يا نباشند اما خودشان را تحت لوای مذهب و عقيده خاصی دسته بندی نمی کنند. البته همانطور که در نمودار مشخص است به طور طبيعی آتئيست ها هم زير مجموعه همين گروه هستند.



يک سوال اساسی مطرح می شود: يک نگاه کلی به نمودار فوق نشان می دهد که از نظر ميزان جرم و جنايت و فساد و ... اختلاف قابل توجهی بين کشورهايی که مردم آنها مومن و باخدا هستند با کشورهايی که مردم بی دين و بی اعتنا به خدا هستند وجود ندارد. اگر کشورهايی مثل سوئد، فنلاند، دانمارک، ژاپن، نروژ، فرانسه، آلمان و ... که در رده های بسيار بالای فهرست قرار دارند را در نظر می گيريم، می بينيم که اساساً سطح رفاه اقتصادی و امنيتی در اين کشورها به طور قابل ملاحظه ای بالاتر از بقيه کشورهای دنياست. آيا اساساً اعتقاد به خدا و آخرت تأثيری در اخلاقی يا غير اخلاقی رفتار کردن جوامع بشری دارد؟ پيشنهاد می کنم اين دو مطلب را هم بخوانيد: خدا و اخلاق، دين خانه خراب کن است!

برای ديدن تصوير بزرگتر، روی عکس نمودار بالا کليک کنيد.

منبع تصوير:

http://pitzer.edu/academics/zuckerman/atheism.html



Fold It!


--

--
يک بازی جديد و جالب و استثنايی!

به کمک اين بازي مي توانيد به دانشمندان در ساخت پروتئينهاي جديد با کاربردهاي تازه کمک کنيد. مثلاً پروتئيني براي درمان ايدز، يا تجزيه پلاستيک، يا درمان آلزايمر...

دانشمندان سالها مشغول طراحي الگوريتمهايي بوده‌اند که با آن بتوانند پروتئينهايی پايدار با کاربردهاي خاص بسازند، ولي اين فرآيند بسياربسيار دشوار است و براي اينکه کامپيوترهاي امروزي مثلاً بتوانند به طرحی برای پروتئيني با ساختار پايدار دست يابند که بتواند پروتئينهاي ويروس HIV را قفل کرده و از کار بياندازد، به ميليونها سال وقت احتياج است. هر پروتئين مي تواند ترکيبي باشد از هزاران آمينو اسيد که ساختاري فضايي پايدار ايجاد مي کنند. در واقع ساختارهاي پروتئيني از لحاظ نظري مي توانند بي نهايت بي نهايت شکل داشته باشند، اما همه اين اشکال از لحاظ فيزيکي و شيميايي پايدار نيستند.

دانشمندان با طراحي اين بازي قصد دارند از قدرت ذهني و استعداد ميليونها انسان علاقه مند به بازيهاي کامپيوتري براي طراحي اين پروتئين‌ها و دستيابي به الگوريتمهاي بهينه براي اين کار دست يابند.

در مراحل اول اين بازي که بسيار ساده هستند، به شما ياد داده مي شود که يک پروتئين چيست و چگونه مي شود يک پروتئين پايدار ساخت. مثلاً: هر پروتئين از يک محور اصلي و تعدادي شاخک در اطراف آن تشکيل شده است، در مراحل اوليه فقط کافي است شما اين شاخکها را به گونه ای در کنار هم تنظيم کنيد که تداخل نداشته باشند، تا پروتئين پايدار شود.

دانشمندان اميدوارند با بررسي روش بازي بازيگراني که به امتيازهاي بالا دست پيدا مي کنند، الگوها و الگوريتمهاي تازه‌اي را براي طراحي ساختارهاي جديد پروتئيني کشف کنند و حتي در مراحل بالاتر مسايل واقعي را که تا به امروز حل نشده (مثل مشکل ويروس HIV) بين بهترين بازيکنان به مسابقه بگذارند. در اين بازي قابليت بازي گروهي، همفکري، استفاده از ايده‌هاي ديگران و ... گنجانده شده است.

پروفسور بيکر از دانشمندان طراح اين بازي مي گويد: «پسر 13 ساله‌ي من در حل گيرهاي پروتئيني براي ساخت پروتنين پايدار در اين بازي از من بسيار سريعتر است! خب شايد نوجوان 12 ساله‌اي در اندونزي باشد که بتواند بسيار سريعتر بازي کند!»

به اين بازي به عنوان انقلابي در نحوه انجام مطالعات علمي نيز نگاه مي شود، کشف علمي حاصل از اين بازي (در صورت وقوع)، عملاً حاصل همياري ميليونها بازي کننده است.

اين بازي را مي توانيد از اينجا دانلود و نصب کنيد:

http://fold.it./portal/new_user

اسلام، منطق و خشونت

--

آيا اسلام بي‌منطق و خشن است؟

خبرگزاري فارس به نقل از مرتضي عليپور دبير انجمن اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاه تهران درباره‌ي فيلم فتنه نقل كرده‌است كه: «اين حركت از سري حركات برنامه‌ريزي شده‌اي است كه براي بي‌منطق و خشن نشان ‌دادن اسلام تلاش مي‌كند.»

فيلم فتنه را ديده‌ام، فيلم خوب و خوش‌ساختي نيست ولي بايد انصاف بدهيم كه درباره‌ي اسلام و قرآن بي‌انصافي نكرده‌است. آنچه در اين فيلم نشان داده مي‌شود، آيه‌هاي قرآن است و گفتار و كردار مسلمانان.

خشن و بي‌منطق به نظر مي‌آيند؟ خب شايد خشن و بي‌منطق هستند.

در ادامه‌ي همين مصاحبه (همين مصاحبه! نه مصاحبه‌اي ديگر با خبرگزاري ديگر درباره‌ي موضوعي ديگر) آقاي عليپور مي‌گويد: «احكام الهي يك اثر وضعي دارند و اين به دليل آفرينش خداوند است و اگر در ماجراي سلمان رشدي حكم اجرا شود، اثرش اين خواهد بود كه ديگر شاهد اين توهين‌ها به اسلام عزيز نباشيم.»

به نظر شما اين جمله نمي‌توانست به فيلم فتنه اضافه شود؟

آيا اگر فيلم ديگري با همين موضوع ساخته شود و عين متن مصاحبه‌ي با آقاي عليپور در آن قرار گيرد بايد آنرا يك حركت برنامه‌ريزي شده و توطئه‌اي سياه در جهت خشن و بي‌منطق نشان دادن اسلام بدانيم؟

چهره‌ي اسلام در فيلم فتنه خشن و بي‌منطق به نظر مي‌رسد چون چهره‌ي واقعي اسلام همين است.

مسلمان بودن و مسلمان ماندن اخلاقي نيست.

پي‌نوشت: من عين اين نظر را درباره‌ي ساير اديان، علي‌الخصوص اديان ابراهيمي، نيز دارم. اعتقاد به دين و ايمان داشتن از اساس با منطق در تضاد است.

دین، عقل، حماقت

--

چند روز پيش اين لينک با عنوان تعارضات عقلی در چند حديث مستند شيعی به يکی از لينکهای داغ بالاترين تبديل شده بود. احاديثی از قبيل: «مسواک زدن در حمام باعث درد دندان ميشود!»، «در ادرار ائمه آلودگی نيست!»، «از امام حسن (ع) روايت شده است که ايشان فرمود برای خداوند دو شهر است، يکی از انها در مشرق است و يکی در مغرب، و در آنها ۷۰ ميليون زبان و جود دارد! و من همه آن زبانها را ميدانم!» و ...

بله، بسيار بديهی است که اين گفته‌ها هيچکدام عاقلانه نيستند پس نتيجه طبيعی اين است که فرض کنيم گويندگان آنها عاقل نبوده‌اند!

اما چگونه است که بسياری از انسانهای دانا و شريف، گويندگان اين گزاره‌ها را نه تنها قابل اعتماد که قابل پرستش می دانند؟

چون افرادی که به آموزه های دينی باور و ايمان دارند يا ايمان می آورند در ابتدا پذيرفته اند که اموری هست که می توانند بدون داشتن دلايل کافی و قانع کننده به آنها اعتقاد داشت. پیش فرض «ايمان» داشتن و مومنانه زيستن اين است که خرد خود را به تعطيلات بفرستيد و مادامی که خرد حاضر نباشد می توانيد به چيزهای بسيار ساده لوحانه تری نيز معتقد شوید.

دقيقاً به همين دليل است که در مخالفت با انديشه های مذهبی بايد با اصل و ريشه اين عقايد،يیعنی همان اعتقاد به خدا مبارزه کرد. (تکليف مسيح و محمد و امامان واقعاً به نظر شما روشن نيست؟)

بله، سوالهای بسيار زيادی هستند که خرد و قوه‌ی استدلال ما از يافتن پاسخ آنها عاجز است، اما اين به اين معنی نيست که خدايی هست که جواب اين سوالها را می‌داند و مطلقاً به اين معنی نيست که جوابهای اين خدای فرضی (از قول کسانی که مدعی پيامبری و امامت هستند) به اين سوالات جوابهای درستی هستند. کما اينکه پيشرفت دانش و انديشه بشری هر روز بيشتر از روز قبل مهمل بودن آموزه‌های الهی را آشکار می‌سازد.

شما خواننده‌ی عزيز ممکن است به هر دليلی مذهبی باشيد (شايد چون مذهب به شما آرامش می‌دهد) و برای آموزه‌هايی از قبيل آموزه‌های امامان شيعه احترام قائل باشيد (چون از کودکی به شما ياد داده‌اند که بايد به اين به اصطلاح معصومين احترام بگذاريد)، اما عاجزانه تقاضا دارم حداقل از اعتقاد به چنين آموزه های خوشحال و مفتخر نباشيد:

“I am patient with stupidity but not with those who are proud of it...”, Edith Sitwell

«حماقت را می‌توانم تحمل کنم، اما نه افرادی ‌را که به آن مفتخرند...»، اديث سيتول (شاعر انگليسی)

دين و منطق

--

چند روز پيش كامنت جديدي داشتم درباره‌ي يكي از مطالبي كه ماهها پيش در اين وبلاگ منتشر شده بود. دوستي نوشته بود:

«

منطقت و استنتاجت در حد گروه سنی الف هستش. اگه فقط يک بار منطق خونده باشی و با مغالطه آشنا باشی، خودت جواب خودتو می‌گيری.

"اگر نادان سکوت کند ، مردم دچار گمراهی نمی شوند"

يا سکوت کن و يا با مطالعه به سوادت اضافه کن.

»

فرض كنيد، تا بحال چيزي درباره‌ي اسلام يا مسيحيت يا خدا يا بوديسم يا هر نوع اعتقاد ديني ديگري نشنيده بوديد و ناگهان وارد سرزميني مي‌شديد كه مردم آن به چيزهايي مثل اينها اعتقاد داشتند:

- ما انسانها توسط موجودي به نام خدا، از خاك آفريده شده‌ايم.
- خداوند پيغمبري براي ما فرستاده كه از يك زن باكره به دنيا آمده.
- پيغمبر ديگري بوده كه وقتي عصاي خود را به زمين مي‌انداخته، عصا تبديل به مار مي‌شده!
- ما در انتظار امامي هستيم كه 1400 سال پيش غيب شده و روزي در جهان ظهور خواهد كرد.
- اگر به خداي ما اعتقاد نداشته باشي و براي رضايت او تلاش نكني، بعد از مرگت گرفتار عذاب ابدي مي‌شوي!

اين فهرست را تا بي نهايت مي توان ادامه داد.

تمنا مي‌كنم يك لحظه، بدون هيچ پيش‌زمينه‌ ذهني قبلي تأمل كنيد! نظر شما درباره‌ي چنين مردمي چه خواهد بود؟

اگر قرار باشد آنها را از نظر سطح درك و توانايي قوه‌ي استدلال گروه بندي كنيد، آيا آنها را در گروهي بالاتر از الف قرار مي‌دهيد؟ اگر قرار باشد آنها را دعوت به دوباره انديشيدن درباره‌ي اين باورهاي بي‌پايه نماييد، با چه زباني با آنها سخن مي‌گوييد؟

بله، مي پذيرم كه مطلب مورد اشاره، شايد بيشتر يك مغالطه باشد. اما يك مغالطه مي‌تواند گاهي وقتها تلنگري باشد براي دوباره انديشيدن و هدف نيز همين بوده است. به هر حال بعضي وقتها لازم است براي اينكه گروهي زبان شما را بفمهند، سعي كنيد كه در حد فهم آنها سخن بگوييد.

در مورد قسمت آخر كامنت مورد نظر كه بنده را دعوت به سكوت كرده است، سكوت مي‌كنم. فقط يك سؤال: چه طور مي‌توان هم با ايمان زندگي كرد، هم صحبت از دانايي، منطق، استدلال، خرد و ... به ميان آورد؟ چطور مي‌توان هم با ايمان زندگي كرد، هم صحبت از «سواد» نمود؟ چطور مي‌توان به گزاره‌هايي مثل گزاره‌هاي بالا اعتقاد داشت و ديگران را دعوت به منطق نمود؟ اين سؤالي است كه قوياً مشتاقم جواب آنرا بدانم!

قبلاً درباره‌ي علم و دين نوشته‌ام، يك بار هم در اينجا، درباره‌ي اخلاق ديني هم اينجا، اينجا و اينجا.

دين و اخلاق

--

گوبلز معتقد بود كه دروغ هرچه بزرگتر باشد، باور كردن آن آسانتر است.

يكي از بزرگترين دروغهاي تاريخ اين است كه اگر دين نبود، جوامع بشري غرق در فساد و تباهي و بدبختي مي شدند. اگر دين نبود، اخلاق بي معني مي‌شد. دين بود كه انسانها را تشويق به خوبي و صداقت و پاكي و دستگيري از يكديگر نمود و ...

به نظر من اين گزاره‌ها حداقل از دو جنبه گزاره‌هاي درستي نيستند.

يكم، حيات روي زمين قريب به چهار ميليارد سال پيش شكل گرفت و به دنبال تكامل گونه‌هاي زنده، اجداد بشر امروزي نزديك به چهار ميليون سال پيش كم كم صاحب شعور شدند. ما امروزه فقط اطلاعاتي از تاريخ دو تا چهار هزار سال اخير در اختيار داريم كه تاريخ تكامل اديان امروزي نيز هست

امروزه مطالعات گوناگون باستان شناسي و زيستي ثابت كرده اند كه حتي قبل از پيدايش و رواج دين در جوامع انساني، انسانها كمابيش از اصول اخلاقي كه امروزه ما به خيلي از آنها پايبنديم پيروي مي كرده‌اند. چرا؟ اين سوال بسيار مهمي است كه بزودي در نوشته‌هاي جديد به آن پاسخ مي دهم. (بايد با نظريه‌ي تكامل دارويني آشنا باشيد.)

دوم، قبل از دين اخلاق در جوامع انساني وجود داشته است، همانطور كه بي‌اخلاقي، حرص، آز، كينه، قتل و تجاوز هم وجود داشته. اما آيا اديان (بالاخص سه دين بزرگ ابراهيمي) كمكي به گسترش خير و كاهش شر در جهان كرده‌اند؟ فقط كساني مي‌توانند به اين سواْل پاسخ مثبت بدهند كه نه ذره‌اي آگاهي تاريخي دارند، نه اين اديان را خوب شناخته‌اند

جنگهاي صليبي، انگيزاسيون مذهبي، مبارزه‌كليسا با علم، مبارزه ملاهاي مسلمان با حقوق زنان، كشتار يهوديان به دست مسلمانان، كشتار مسيحيان به دست يهوديان، كشتار مسلمانان به دست مسيحيان و ... اين فهرست را مي توان تا بي‌نهايت ادامه داد.

قبلاً هم گفته‌ام كه بسياري از اصول اخلاقي كه امروزه ما در جوامع انساني بدانها پيبنديم در يكي دو قرن اخير شكل گرفته اند و بزرگترين مانع بر سر راه مدافعان اين اصول، مخالفت دين‌باوران بوده است. اصولي از قبيل: مبارزه با برده‌داري، احترام به حقوق زنان و كودكان، احترام به آرا و عقايد مخالف و ...

اخلاق كاسب كارانه‌ي ديني كه انسانها را با ترس از دوزخ و وعده‌ي رسيدن به باكره‌هاي بهشتي دعوت به كار خير و دستگيري از فقرا و كمك به يتيمان مي‌كند، اين عيب را دارد كه آنها را با همان بيم و اميد وادار به كشتن مخالف، كتك زدن زنان، تجاوز به ناموس پيروان اديان ديگر و ... نيز مي‌كند.

صداقت، پاكي، خوبي و بسياري از خصوصيات اخلاقي كه ما امروزه آنها را مثبت مي دانيم جز ذات بشر هستند (ذات به معني ممتيكي كلمه)، همانطور كه آز، منفعت پرستي و حسادت. تمام اين خصوصيات، در طول فرآيند تكامل بشر به بقا و گسترش نسل بشر امروزي كمك كرده‌اند. (در باره‌ي ممتيك – بر وزن ژنتيك - بيشتر خواهم نوشت). چاره چيست؟ چه بايد كرد؟

حقيقت اين است كه جوامع انساني سالهاست راه‌حل اين موضوع را پيدا كرده‌اند و با گذشت زمان اين راه‌حل بهتر و كارآتر شده است. براي برقراري آرامش در جوامع انساني و براي مستقر كردن يك چهارچوب اخلاقي حداقلي، به دين نياز نداريم، به پليس خوب احتياج داريم و دستگاه قضايي بي‌طرف و كارآمد.

دين خانه خراب كن است

--

بارها از من پرسيده شده كه: «چرا اينقدر با دين مخالفي؟» يا «خب تو اعتقاد نداري، نداشته باش، چرا سعي داري نظر ديگران را عوض كني؟» يا «خب شايد اعتقاد به خدا معقول نباشد، اما ضرري هم ندارد، چرا با آن مخالفت مي كني؟»

چند روز پيش وقتي تك تك ما آسوده در منازل خود نشسته بوديم، خانه‌ي يكي از بهاييان آباده را بر سرش خراب كرده‌اند. قبل از حمله به او نوشته بودند: «بهرامي بهايي، عاشقان امام حسين، مي‌خواهند وجود تو را از آباده پاک کنند، تا دو هفته براي تخليه‌ي منزل فرصت‌داري، در غير اين صورت خانه‌ات با خاک يکسان خواهد شد، و به حرمت خانواده‌ات تجاوز مي‌کنيم.»

لطفاً اين لينك را دنبال كنيد و كل مطلب را بخوانيد.

شك نكنيد افرادي كه خانه‌ي اين خانواده‌ي بينوا را ويران كرده‌اند، آدمهاي بد و شروري نيستند. آنها احتمالاً امانتدارهاي خوبي هستند، اگر ميليونها تومان پول نقد به آنها بسپاريد، صحيح و سالم به شما بر خواهند گرداند. احتمالاً هيچكدامشان در معامله سر ديگران كلاه نمي‌گذارند، دروغ نمي‌گويند، «مال‌مردم‌خوري» نمي‌كنند. درآمدشان هر چقدر هم كه كم باشد، حتماً نذري مي‌دهند و به فكر دستگيري از فقرا هستند، اما ...

اما چه چيز باعث مي شود تا چنين جماعتي، اينگونه ناجوانمردانه خانه‌ي يك عده انسان ديگر را ويران كنند؟

جواب ساده است: دين! اعتقاد خالصانه‌ي آنها به دينِ خودشان! اعتقاد خالصانه‌اي كه ناگزير كوركورانه مي شود.

استيون واينبرگ، فيزيكدان بزرگ برنده‌ي جايزه‌ي نوبل، مي گويد: «دين توهين به شرافت انساني است، بدون آن، انسانهاي خوب همچنان كارهاي خوب مي كنند و انسانهاي شرور، كارهاي شرارت بار. اما براي اينكه انسانهاي خوب كارهاي شرورانه بكنند، به دين نياز است. »

Religion is an insult to human dignity. Without it, you would have good people doing good things and evil people doing evil thing, but for good people to do evil things, it take religion

بدون دين دنياي اخلاقي تري خواهيم داشت، شك نكنيد.

------------------------------------------------------

پي نوشت: اين خبر را از سايت خبرگزاري مسيحيان ايران نقل كرده‌ام. دوستان مسيحي در حالي اين خبر را - احتمالاً براي نشان دادن چهره خشن اسلام - نقل كرده‌اند كه فراموش كرده‌اند كمتر آييني به اندازه‌ي مسحيت بوي خون مي‌دهد. نكته‌ي دوم، اين مطلب را براي دفاع از حقوق انساني اين خانواده‌ي بهايي نوشته‌ام، نه براي دفاع از دينشان. بهاييت به نظر من صدها بار ساده‌لوحانه‌تر از اسلام و مسيحيت است.

علم بهتر است يا دين؟

--

وادي دين، وادي يقين است. وادي آسودگي خيال. عرصه‌ي جواب! دين، يعني تكليفِ معلوم! خوب و بدِ مشخص و ساده شده و همه فهم!

دين يعني مي دانم از كجا آمده ام، مي دانم چرا آمده ام، مي دانم به كجا مي روم. دين يعني خوب و بد را مي شناسم.

علم يعني شك! عرصه‌ي علم عرصه‌اي است كه حقيقت در آن سيال است! عالم مؤمن نيست، علم با يقين سر سازگاري ندارد! حقيقت علمي (Scientific Fact) هم اگر هست، بر مبناي مشاهده و تجربه و آزمايش و مدرك (Evidence) است و در نتيجه‌ي اجماع اهل فن در آن حوزه‌ي خاص علمي بر روي اين مدارك!

علم يعني نمي دانم اما اي كاش مي دانستم، نمي شناسم اما اي كاش مي‌شناختم.

ايمان هر چه محكم تر، ارزشمند تر، مومن هر چه ثابت قدم تر پر ارج تر. عالم ثابت قدم و سخت عقيده اما، از سوي همگنانش جدي گرفته نمي شود، دانشمندي كه 30 سال بر سر تمام عقايد علمي خود ثابت بماند، ريشخند مي‌شود.

تكليف چيست؟ مؤمن باشيم يا عالم؟ عنان زندگي خود را به ايمان بسپاريم يا به شك؟ اداره‌ي زندگي و جامعه‌ِ خود را به دينداران واگذاريم يا دانشمندان؟

اگر گزينه‌ي دوم را در پاسخ به سوالهاي بالا انتخاب كرده‌ايد، اين چيزي است كه در ابتدا تجربه مي كنيد: بي وزني، بي پناهي، سرگرداني، بلا تكليفي، نگراني، شك، شك، شك،...

اما، آرام آرام لذت بزرگي را كشف مي كنيد! لذت شك! لذت اعتراف به ناداني! لذت خشوع بي اندازه در برابر عظمت بي كران جهان! لذت زندگي در وادي سوالات بي جواب! لذت انديشيدن، به جواب رسيدن، شك كردن به جواب، جواب تازه‌اي جستن!

لذتي روحاني را تجربه مي كنيد كه صد ها بار عميق تر و صادقانه تر از هر نوع لذت معنوي و روحاني است كه دين تاكنون به شما عرضه داشته است.

در مواجهه با بزرگي، زيبايي و بي كرانگي جهان كيف مي كنيد، كيفي كه با به زبان آوردن ناخودآگاه يك «جل الخالق» يا يك «تبارك الله» فوراً كور نمي شود!

جمله‌اي را كه بالاي اين وبلاگ نوشته ام، بارها و بارها در نوشته هايم تكرار كرده‌ام:

«من با دين مخالفم، چون به ما مي آموزد كه با نشناختن جهان كنار بياييم.»