سنگسار

اجراي سنگسار و حد در زمان غيبت ممنوع است. اين نظر فقهي جديد آيت الله صانعي است، كه اخيراً بازتاب گسترده اي هم داشته است و حتي به سوتيتر صفحه اول تعدادي از روزنامه ها تبديل شد
آيت الله صانعي را به عنوان يك فقيه "پيشرو" يا "به روز" يا "مدرنتر از بقيه" مي شناسند. وي در مواضع سياسي هم معمولاً به اصلاح طلبان نزديك بوده است. پيرمرد محترم و حتي دوست داشتني است و فتواهاي از اين دست باز هم داشته است

با همه‌ي اينها مي خواهم از اين فتواي اخير وي در توضيح اين عقيده‌ي خود استفاده كنم كه چرا «مذهبيان ميانه رو» از «مذهبيان افراطي» خطرناك تر هستند
---------------------------------

اول بايد توضيح بدهم كه چرا فكر مي كنم مذهب خطرناك است

مذهب از ما مي خواهد چيزهايي را بپذيريم كه دلايل منطقي و عقلاني كافي براي پذيرش آنها وجود ندارد

بي شك سوالات بسياري وجود دارند كه شايد هنوز هيچ جواب منطقي و عقلاني براي آنها وجود ندارد، ولي جهل بشر در مقابل اين سوالات باعث نمي شود جوابهايي كه مذهب به اين سوالات مي دهد، قابل پذيرش باشد

مثال: مبدا آفرينش، جواب عقلاني بشر: نمي‌دانم، جواب مذهب: خدا

سوال: باور مي كنيد كه يك درخت در نتيجه باد بشكند و خود بخود تبديل به يك قايق خوش ساخت شود؟ حتي يك بچه چندساله هم به اين حرف مي خندد. پديده‌ي «خدا» صد ها هزار بار پيچيده تر از پديده‌ي «تبديل اتفاقي درخت به قايق» است

نتيجه: جهل قدرت استدلال و علم بشر درباره‌ي يك موضوع به معني درست بودن جواب مذهب براي آن نيست. حتي اگر بر فرض (فرض محال، محال نيست) نظريه تكامل براي تشريح نحوه پيدايش انسان درست نباشد، رد اين نظريه به معني پذيرفته فرض شدنِ نظريه «خلقت آدم و حوا از گل و بيرون رانده شدن آنها از بهشت» يا «نظريه ريختن آب كمر كيومرث به زمين و زاده شدن انسان از آن» نيست
---------------------------------

عادت به پذيرش چيزهاي غير منطقي و غير عقلاني دو خطر عمده دارد

يك) اين عادت باعث مي شود كه ندانستن ديگر نگران كننده نباشد چون هميشه خدايي هست كه جواب نادانسته ها باشد. (فكر مي كنيد چرا بشر از پرستش «خدايان» به «يكتاپرستي» روي آورده است؟ چون امروز مي دانيم چرا باران مي‌آيد، پس احتياجي به «خداي باران» يا «خداي آفتاب» نداريم، ولي هنوز نمي دانيم مبدا پيدايش جهان چه بوده است، پس «خداي آفريننده» هنوز هست) و مگر جز اين است كه تنها دليل ارتقاي كيفيت بشر در قرنهاي اخير همين تلاش مداوم در جستجوي يافتن پاسخها بوده است

دو) نتيجه‌‌ي طبيعي كنار گذاشتن منطق و عقل «جمود ذهني» و دگماتيزم است و نتيجه‌ي جمود ذهني: به عراق نگاه كنيد، سربازهاي آمريكايي - كه عموماً از ايالات جنوبي و با اعتقادات راسخ مسيحي هستند - فكر مي كنند ماموريت دارند در راه مسيح گام بردارند و روحها را آزاد كنند و اين عقيده‌ي ابلهانه به آنها كمك مي كند كه از كشتار مردم بيگناه عراق دچار عذاب وجدان نشوند. به عراقيها نگاه كنيد، چه طور بر سر عقايد ساده انگارانه - كه اگر حتي ده دقيقه بدون پيش زمينه هاي ذهني كه برايشان ساخته شده به اين عقايد بيانديشند، به ساده لوحانه بودنشان خواهند خنديد- خود را منفجر مي كنند و زنان و كودكان بيگناه طرف ديگر را مي كشند. بچه اي را مي كشند كه احتمالاً هنوز نمي تواند شيعه و سني را درست تلفظ كند
--------------------------------
بله من فكر مي كنم مذهب (با آنچه در بالا آمد شما مي توانيد كمونيسم، فاشيسم، نازيسم و يا هر عقيده و مرامي كه بشر را به كنار گذاشتن خرد خود تشويق مي كند، مذهب بدانيد) خطرناك است
--------------------------------
به فتواي آيت الله صانعي برگرديم: اجراي سنگسار و حد در زمان غيبت ممنوع است

من به شخصه اين حقيقت را كه آيت الله صانعي با اجراي سنگسار و حد مخالفت كرده است، امتيازي براي وي نمي دانم. چون مهم تر از خود مخالفت، دليل آن است

بايد با سنگسار مخالف بود به دليل اين كه اين مجازات غير انساني است، بيش از اندازه خشن است، هيچ تناسبي با جرمهايي كه افراد براي ارتكاب به آنها محكوم به سنگسار مي شوند ندارد، اساساً مشكل بتوان در يك بحث منطقي ثابت كرد كه چنين افعالي واقعاً شايسته‌ي مجازاتند (مثلاً زناي محصنه) و ... هزار و يك دليل ديگر، اما مخالفت با سنگسار به دليل غيبت امام زمان!!!!

بله به نظر من كسي كه اينگونه با سنگسار مخالفت مي كند خطرناك تر از يك فرد عاميِ مذهبيِ خشكِ متعصب است كه مثلاً در مراسم سنگسار شركت مي كند و با نفرت به زن يا مردي كه در خاك فرو رفته اند سنگ پرتاب مي كند و تازه احساس رضايت قلبي هم دارد و فكر مي كند كه با اين كار به بهشت نزديك تر شده است

توجه كنيد كه من اگر سياستمدار بودم، از موضع يك عملگرا سعي مي كردم از اين فتوا كه توسط يك مرجع معتبر صادر شده استفاده كنم و قانوني را براي ممنوعيت سنگسار تهيه كنم. بله من هم قبول دارم بايد عملگرا بود
نكته‌ي مهمي اما وجود دارد: «پراگماتيزم» يا عملگرايي به معناي «باد به پرچم بودن» و «هرهري مسلكي» نيست، يك عملگرا بايد داراي اصول مشخصي باشد – اساساً در قدم اول بايد اصولگرا باشد – و اين اصول را صادقانه اعلام كرده باشد، اما در حيطه عمل و انتخاب تاكتيك براي رسيدن به هدف، منعطف است

دليل مخالفت آيت الله صانعي با سنگسار به نظر من غير منطقي و غير عقلاني است، پس اين نظر خطرناك است. بايد با چنين اظهار نظري به همان اندازه مخالف بود كه با حكم سنگسار

بله ممكن است فتواي آيت الله صانعي امروز به توقف مجازات سنگسار كمك كند و اين اتفاق فرخنده اي است، اما مبناي فكري كه وي با توجه به آن راي به ممنوعيت سنگسار داده مستعد اين است كه هزار پديده‌ي دهشت انگيز تر از سنگسار به وجود آورد و اين وحشتناك است

مشكل من با مذهبيهاي ميانه رو اين است كه اينان ناخواسته و با بزك كردن ظاهرِ مذهب، چهره‌ي فتان و فريبنده اي از آن مي‌سازند و مانع مي شوند تا باطن ترسناك آن بر همگان عيان شود و بدين ترتيب اين موجود هراسناك اين شانس را پيدا مي كند تا به حيات خود ادامه دهد

من با سنگسار مخالفم، چون فكر مي كنم غير منطقي است، چون با رجوع به عقل خودم اين نوع مجازات را درست نمي دانم. حتي اگر امام زماني هم ظهور كرد (فرض محال، محال نيست) باز با سنگسار مخالف خواهم بود



4 نظرات:

خاک گفت

دوست من . پیش از هرچیز می گویم که من به هیچ وجه به هیچ مذهبی اعتقاد و سر سپردگی ذهنی و قلبی ندارم اما گمان می کنم که کمی در مورد استفاده از کلمه ی "خطرناک" با هم اختلاف نظر داریم . در بخش اول متنت دو فرض و دو نتیجه مطرح کرده ای :
اول - نوشته ای که " مذهب از ما مي خواهد چيزهايي را بپذيريم كه دلايل منطقي و عقلاني كافي براي پذيرش آنها وجود ندارد " و از آن نتیجه گرفته ای که مذهب ما را به پذیرش "چيزهاي غير منطقي و غير عقلاني " عادت می دهد .
و دوم - از این که "مذهب ما را به پذیرش چيزهاي غير منطقي و غير عقلاني عادت می دهد" نتیجه گرفته ای که مذهب باعث التیام کاذب درد ندانستن و جمود فکری می شود .
اجازه بده دیدگاهم را در مورد نادرست بودن این نتیجه گیری ها این طور بیان کنم که از نظر من اصولا بشر تا این لحظه با دو حیطه از پرسش ها بر روی زمین مواجه بوده است : اول حیطه ی پرسش های خردگریز مانند این پرسش که : آیا خدا وجود دارد یا نه ؟ و دوم عرصه ی پرسش های خرد پذیر مانند این یکی که : آیا سنگسار عملی انسانیست یا نه ؟ . حیطه ی اول ، حیطه ایست که تا این لحظه منطق بشر نتوانسته پا در آن بگذارد و پاسخی منطقی ، مثبت یا منفی در برابر آن مطرح کند - همان قدر که اثبات منطقی وجود خدا غیر ممکن است نفی منطقی آن نیز هست - ؛ و حیطه ی دوم حیطه ایست که بشر به هر روی آن را در شمار میدان های منطق پذیر و قابل استدلال تشخیص داده و در توضیح و تحلیل آن گام برداشته است .
من استفاده از کلمه ی خطرناک را زمانی درست میدانم که مذهب قصد کند از حیطه ی اول پا بیرون بگذارد و به حریم حیطه ی دوم تجاوز کند . انسان مذهبی لزوما انسانی خطرناک و خوکرده به پاسخ های غیر منطقی نیست . این انسان زمانی خطرناک و خوگرفته به جهل می شود که مرز میان این دو حیطه را تشخیص ندهد و قصد کند که به سادگی پرسش های حیطه ی دوم را هم با همان روش های حیطه ی اول پاسخ بگوید . انسان مذهبی زمانی که پاسخ های بدون استدلال را -در کنار تلاش برای درک بیشتر- تنها محدود به حیطه ی متافیزیک کرده در عرصه ی دنیای مادی اصالت استدلال را بپذیرد انسانی خواهد بود مانند تمامی معتقدان به اندیشه های دیگر که به راحتی می توان در کنارش زیست . برای روشن تر شدن این ماجرا شاید خواندن دیدگاه های سروش خالی از فایده نباشد .
استدلال دوم از این دیدگاه و با رد شدن فرض آن به خودی خود مردود است اما شاید این توضیح هم مفید باشد که اساسا جمود فکری از باور متعصبانه به یک اندیشه سرچشمه می گیرد و در این میان شاید خود آن اندیشه کم ترین اهمیت را داشته باشد ، چنان که این جمود در دوره ی مدرنیسم هم که اساسا مذهب از بیخ و بن مردود بود ، در صورت خردپرستی - و نه خرد گرایی - در بسیاری از افراد دیده می شد .
در مورد فتوای آیت الله صانعی و اندیشه های سایر مذهبیون میانه رو هم باید بگویم که از نظر من یک اندیشه زمانی قابلیت اتصاف به صفت خطرناک را پیدا می کند که حکم به انجام عملی غیر انسانی و بی منطق در شرایطی محتمل بدهد . موکول کردن اجرای سنگسار به ظهور امام زمان ، برای فردی که بیرون از دایره ی اعتقادات اسلامی زیست می کند دقیقا به معنای تعطیل شدن کامل این مسئله است ، درست مثل این که مرجعی بگوید فقط در صورتی می توان مرتد را اعتدام کرد که خود جبر ئیل در مراسم اعدام و در پیش چشم همه حکم اعدام را بخواند ! به نظر من این دیدگاه ها نه تنها خطرناک نیست بلکه با دور کردن احکام ظالمانه ی غیر بشری از محدوده ی رفتارهای انسانی و موکول کردن آن به شرایطی - از دیدگاه یک غیر مذهبی - غیر ممکن ، امکان زیستنی امن تر ، آسوده تر و آزادتر ، و به دنبال آن اندیشیدنی منطقی تر و بی واهمه تر را برای جوامع مذهبی فراهم می کند .
و باز هم ممنون دوست من . . .

خاک گفت

و خوشحال می شوم که بخوانی و گفتگو کنیم :
taammolat.blogspot.com

آرش گفت

دوست عزیز صد در صد باهات موافقم، هرچند که فونت متنت خیلی ریزه و خوندنش واقعاً مشکله.

حامد گفت

ضددين محترم.
من متدين ام و به دليل اين تدين يعني بر اساس عقايد ديني ام آزاديخواه شده ام. يعني به اين نتيجه رسيده ام كه عقيده و بيان بايد كاملاً آزاد باشد و لذا به جمهوري اسلامي هم انتقاد دارم و برخي كارها مثل كشتار 67 را هم اصلا نمي پذيرم.
حالا با من ميتواني حرف يزني يا من از آقاي مصباح هم خطرناكترم؟!
در هر حال كسي كه يك عقيده را خطرناك بخواند، متاسفانه نميتواند آزاديخواه باشد. و شما اين طوريد. اما در مورد سنگسار.
من فكر ميكنم هيچ حكمي (منظورم احكام رفتاري است) در دين ثابت نيست. احكام اجتماعي نشئت گرفته از دين هم به شدت متاثر از عرف و فرهنگ اند. 1500 سال پيش سنگسار و قطع دست دزدان رسم بوده، تازه رسول الله (ص) آنها را تلطيف كرده. امروز هم بايد مسلمانهاي هر جامعه با توجه به ارزشهاي كلي اسلام به حكمي برسند. تازه اين حكم مسلمانهاست و بقيه جامعه ممكن است نپذيرد. در هر جامعه حكمي بايد اجرا شود كه به نحو دمكراتيك تصويب شده باشد. مسلمانها هم به عنوان يك گروه عقيدتي ميتوانند نظر و حكم خود را براي جامعه مطرح و تبليغ كنند تا به كرسي بنشيند. والّا فلا! اين اسلام با اسلام حوزه خيلي فرق دارد و ... شايد واقعا خطرناكتر باشد چون ضددينها ديگر دستاويزي براي محكوم كردن آن ندارند.

نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید