زياد هم خاص نیستیم

--

شش ويژگي که تاکنون منحصر به انسانها فرض مي شدند، در ساير جانوران نيز ديده مي شود! حتماً شنيده ايد که مي گويند انسان حيوان با فرهنگ است، يا حيوان اخلاقي... به اين معنا که فرهنگ و اخلاق در ساير گونه هاي زنده وجود ندارد! تحقيقات جديد اما روز به روز اين ايده را با ترديد بيشتر مواجه مي کند. اين مقاله درباره 6 تا از اين ويژگيهاست: فرهنگ، خواندن ذهن، استفاده از ابزار، اخلاق، احساسات و شخصيت!

متن کامل مقاله را در اينجا بخوانيد:

http://richarddawkins.net/article,2624,n,n

ترجمه بسيار خلاصه (خيلی خلاصه با کمی دخل و تصرف برای انتقال بهتر مطلب):

1. فرهنگ:

اگر فرهنگ را مجموعه اي از آداب و رسوم و شيوه هاي زندگي يک گروه و انتقال آنها از نسلي به نسل ديگر بدانيم، جانوران بسياري را مي توان يافت که داراي فرهنگ گروهي هستند.

دانشمندان در بررسي بعضي از گروههاي والها به تفاوتهاي آشکار فرهنگي بين دو گروه وال که از نظر ژنتيکي و شرايط محيطي کاملاً شبيه به هم هستند، پي برده اند. يک گروه از اين والها دوست دارند در جايي ساکن باشند، در حالی که گروه ديگر از همانها، اهل کوچ هستند.

2. خواندن ذهن:

توانايي خواندن ذهن ديگران، يعني درک حالت ذهني و روحي طرف مقابل منحصر به انسانها فرض مي شد. يعني تصور مي شد فقط ما قادر هستيم که حالت ذهني و روحي طرف مقابلمان را درک کنيم و حتي او را فريب دهيم و يا متوجه فريب او شويم.

تحقيقات جديد نشان مي دهد که تعدادي از بوزينه ها و ميمونها نيز داراي اين توانايي هستند.

3. استفاده از ابزار:

احتمالاً در اين مورد احتياج به توضيح بيشتر نيست! خود شما اگر حتي يکي از برنامه هاي شبيه رازبقا ديده باشيد، مي توانيد مثالهاي متعددي بياوريد.

4. اخلاق:

تحقيقي در سال 1964 نشان داد که ميمونهاي رزوس حتي اگر گرسنه باشند، حاضر نيستند غذايي را که به آنها داده مي شود به قيمت وارد شدن شوک الکتريکي به يک ميمون ديگر بپذيرند. ترجيح مي دادند گشنه بمانند، اما به ميمون ديگر شوک داده نشود!

سالها دانشمندان به دنبال راهي براي توجيه نتايج اين آزمايش بودند، اما با مشاهده رفتار اخلاقي در بسياري از جانوران ديگر، بالاخص پستانداران و جانوراني که به صورت گروهي زندگي مي کنند، دانشمندان کم کم پذيرفته اند که اخلاق منحصر به انسانها نيست!

5. احساسات:

فيلها حواسشان به عضو لنگ گروه هست. کلاغها چيزي شبيه به مراسم ختم برگزار مي کنند. غواصهايي که يک نهنگ گيرافتاده را از بند آزاد کرده اند، معتقدند سپاسگزاري در رفتار حيوان پس از آزادي کاملاً مشهود بوده است!

6. شخصيت:

اين که يک گونه حيواني که معمولاً در معرض خطر دائمي حمله مهاجمان قرار دارد، بسيار محتاط باشند [رفتار ترسناک و محتاط غزال ها را ديده ايد؟] کاملاً طبيعي است. اين نوع خصوصيات در واقع نتيجه فرآيند انتخاب طبيعي هستند و به بقاي آن گونه کمک کرده اند. اما تحقيقات جديد نشان مي دهد که در بين اعضاي يک گونه حيواني که شرايط محيط و زندگي آنها کاملاً شبيه به هم است، اعضايي با شخصيتهاي کاملاً متفاوتي وجود دارند.

از اينجا به بعد مطلب از خودم است:

اين مقاله بايد بالاخص مورد توجه دوستانی قرار گيرد که باور دارند ما انسانها تافته جدا بافته يا خليفه خدا در روی زمين هستيم و روح در ما دميده شده است و ...

ما انسانها هم مثل همه حيوانات ديگر، ترکيبی هستيم از مولکولهای پيچيده پروتئين که در نتيجه فرآيند تکامل داروينی به اين شکل در آمده ايم! هيچ چيز قدسی و آسمانی درباره ما وجود ندارد!

7 نظرات:

Anonymous گفت

عالی بود. خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم
www.uspersia.blogspot.com

Anonymous گفت

ببخشید. آدرسم اشتباه تایپ شده بود
www.usapersia.blogspot.com

Anonymous گفت

Hi buddy, i just wana thank you for the awesome job! providing our folk with such information is wonderful. keep it up!

recommended link:
http://www.reitstoen.com/multimedia.php

خیابان شماره 11 گفت

Dear Roham,

Thank you for your attention. In fact it is quiet hard to give a correct sense to the Iranian audience about the title of the movie, "No country for old men." In fact my translation was a literal one and as you mentioned in your wife's blog, a "stupid" one. In fact, the title relates to the Sheriff, who is about to retire. Even though he loves his job and doesn't really know what he'll do with himself after he retires, the last crime he works on is so horrific, it's almost beyond his comprehension. That's why he decides it is time to retire, because he feels too old to deal with the extreme type of violence in the world today. "This is no country for an old man." He originally meant this is no job for an old man, but by the end of the story, he is feeling that he is completely out of step with the entire country. So in a sense, this is not his "Country" anymore.

I believe if I added a "here" to my translation, that would make more sense. "Inja sarzamine Pirmardan nist." or something like this.

Thanks again for your attention.

خیابان شماره 11 گفت

Boy, I should have reviewed my note. I used "In fact" three times in a row. lol ...

مرسده گفت

چند تا از پست هاتونو خوندم

لذت بردم

لينكتون كردم

جاري باشيد
و
رها

خسرو گفت

بادرود به شما
بسيار خوشحالم كه با يك اتئيست آشنا مي شوم.راستش من از نوجواني و در دبيرستان به خدا بي اعتقاد بودم اما مي ترسيدم از اين موضوع اما يكي دو سالي هست كه به اين بلوغ رسيده ام كه اقسام افيون هاي فكري را از جمله خدا و مذهب را بشناسم و اين زباله ها را به زباله دان باورهاي غلطم بريزم.

نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید