نیستی خدا


--


چارلی چاچلين معتقد بود: نبود خدا آنقدر بديهی است که دودوتا چهارتاست. او می گويد:
By simple common sense I do not believe in God


منبع

در گفتگو درباره‌ي موضوع وجود يا عدم وجود خدا و معمولاً بعد از اينكه غير معقول بودن كليه برهانهاي رايج درباره‌ي اثبات وجود خدا به راحتي ثابت مي شود، به اين جا مي رسيم كه درست است كه نمي توان خدا را اثبات كرد، اما هيچ دليل منطقي براي رد «وجود خدا» هم وجود ندارد.

بايد اعتراف كنم با اين نظر موافقم.

گويي دوستان مومن من، با كشف اين حقيقت كه راهي براي رد «وجود خدا» وجود ندارد، به آرامش خاطر مي رسند. مي‌توانند كماكان صادقانه به وجود خدا مومن باشند. دوباره همه چيز به سرجاي خودش بر مي گردد: زندگي هدفمند مي‌شود، اخلاق معني پيدا مي كند، سوالات دشوار و بي جواب، پاسخ داده مي شوند. شهر مجدداً در امن و امان است، مي‌توان آسوده خوابيد.

با اين يكي اما مخالفم.

چيزي را كه مي خواستم در انتهاي اين نوشته به آن برسم، در ابتدا مي گويم: به نظر من بديهي است كه وقتي دليلي براي اثبات وجود خدا نداريم، نبايد به او اعتقاد داشته باشيم و نبايد زندگي خود را بر مبناي اعتقاد به او بنا كنيم چون اين كار معقول نيست .

يك نكته:

من معتقدم جهان توسط يك قوري آسماني آفريده شده است كه در جايي بين زمين و مريخ در حال گردش به دور خورشيد است. (فراموش نكنيد كه خود زمين و مريخ و خورشيد آفريده‌ي قوري آسماني من هستند.) لطفاً نپرسيد دليل من براي اثبات وجود اين خدا چيست، اگر مي توانيد ثابت كنيد كه اين خدا وجود ندارد

اين مثال از من نيست، مثالي شبيه به اين را «ژان پل سارتر» اولين بار مطرح كرده است

بازگشت به نوشته:

من مهندسي خوانده ام، ياد گرفته ام به همه چيز مهندسي نگاه كنم. بديهي است بحث نظري صرف را اساساً بي فايده مي‌دانم و در هر بحثي به دنبال رسيدن به زمين سفت هستم. يك نتيجه‌ي عملي ملموس

اساساً چرا در مورد وجود يا عدم وجود خدا صحبت مي كنيم؟ آيا صرفاً به اين دليل كه از مباحثات كلامي لذت مي‌بريم؟ نه! احتمالاً به اين دليل كه نتيجه‌ي اين بحث تاثير مهمي روي نحوه‌ي زندگي ما و ديد ما نسبت به جهان دارد.

خب، پس وقتي هيچ برهانِ معقولي براي پذيرش وجود خدا پيدا نمي كنيم، چرا بايد زندگي خود را بر اساس اعتقاد به حضور او بنا كنيم؟ شايد به اين دليل كه اين اعتقاد، اگرچه مي دانيم معقول نيست، اما باعث مي شود آسوده بخوابيم.

اين مساله كه مي شود عدم او را ثابت كرد يا نه مساله‌ي ثانوي است. ما كه قرار نيست در دوئلي شركت كنيم كه قرار است يك نفر در آن ديگري را از سر راه بردارد.

ريچارد داوكينز، در كتاب معروف خود - كه مي توان آنرا به فارسي «توهم خدا» يا «خيال باطل خدا» ترجمه كرد - اعتقاد به خدا را همچون يك طيف پيوسته از اعتقاد صد در صد تا نفي صد در صد مي بينيد، با اين حال آنرا به 7 رده تقسيم مي كند، رده‌ي 1، اعتقاد صد در صد به وجود خدا و رده‌ي 7، اعتقاد صد در صد به عدم وجود اوست
او مي گويد از آنجاييكه عملاً هرگز نمي شود نبود چيزي را ثابت كرد (مثل قوري آسماني من) پس عملاً هفتمين رده نمي تواند طرفداران زيادي داشته باشد (مگر اينكه كسي داوري منطقي خود را با تعصب همراه كرده باشد)، داوكينز خود را از افراد رده‌ي ششم مي‌داند و مي گويد: «نمي توانم به يقين بگويم اما وجود خدا خيلي بعيد است، پس زندگي ام را برمبناي نبودنش پي مي گيرم».

اين «نمي توانم به يقين بگويم» از جنس همان «نمي توانم به يقين بگويم كه قوري آسماني وجود ندارد» است.

نكته‌ي جالب اما اينجاست كه طرفداران حالت اول يعني افرادي كه صد در صد به وجود خدا يقين دارند و هواخاه سينه چاك ايمان به خدا هستند، به چيزي «ايمان» دارند كه دلايل كافي براي اثبات درستي آن ندارند.

ممكن است عده اي بگويند: ‌اگر خدايي نباشد، اخلاقي هم نيست و جهان به جنگل تبديل مي شود. من با اين نظر موافق نيستم، اما حتي اگر فرض كنيم كه اين عقيده درست است، پذيرفتن اين حقيقت كه حضور مفهومي به نام خدا به دلايل اخلاقي مفيد است، اين عقيده را كه «خدا وجود دارد» ثابت نمي كند

ممكن است عده اي بگويند: ايمان به خدا به من آرامش قلبي مي دهد. قبول مي كنم كه براي عده‌ي زيادي چنين است (از جمله مادر خودم!) ولي اين حقيقت كه گزاره‌ي بالا درست است، درستي عقيده‌ي وجود خدا را اثبات نمي كند

ممكن است عده اي بگويد كه «تعاليم مذهبي از آسمان آمده» انسانها را به كارهاي نيك تشويق مي كند - بماند كه همين تعاليم آنها را با وعده‌ي رسيدن به باكره هاي بهشتي به كشتن ديگران نيز فراخوانده است - اما اين موضوع نيز، باعث اثبات درستي عقيده‌ي وجود خدا نيست.

و هزاران ممكن است ديگر.

براي باور به وجود خدا بايد دليل داشت. هيج دليلي براي اثبات وجود خدا نداريم. پس معقول اين است كه به او معتقد نباشيم.

همانطور كه قرار نيست به قوري آسماني معتقد باشيم. اگرچه عدم وجود هيچ يك از اين دو را كسي نتواند ثابت كند.

13 نظرات:

خاطره گفت

من کمابیش از بحثهای شما لذت میبرم
با توجه به ماهیت معنایی موضوع
من به عنوان یک انسان هنوز تعریفی از درست بودن یک عقیده یا تفکر در ذهنم ندارم
آیا شما تعریف کاملی سراغ دارید همانطور که از وبلاگ شما متشکرم ازپاسخ شما هم ممنون میشوم
به خاطر فارسی من من رو ببخشید

Anonymous گفت

(نكته‌ي جالب اما اينجاست كه طرفداران حالت اول يعني افرادي كه صد در صد به وجود خدا يقين دارند و هواخاه سينه چاك ايمان به خدا هستند، به چيزي «ايمان» دارند كه دلايل كافي براي اثبات درستي آن ندارند.)


چیز غریبی نیست، شما هم به خیلی چیزها اعتقاد داری که دلایل کافی برای اثباتش نداری.
ساده ترینش علیته،
همون چیزی که به واسطه اون تمام استدلالهای این لینک پایه گذاری شده.
آیا کسی می تونی علیت رو اثبات کنه؟

محمد قلمبر گفت

یک جا این جمله را خواندم که فکر کنم جوابی برایش نباشد:
عدم اعتقاد به خدا مثل این است که فکر کنیم کتاب فرهنگ لغات در اثر یک انفجار در چاپخانه بوجود آمده!

بسیار خوب است که بحث میکنید ولی خب کمی هم خنده دار است ...

Geoej گفت

Continue good work.
To answer the last comentator:
How about creation of you with an unknown kettle that nobody has seen it and you obviously cant prove the existence of it. What if you have been created by that kettle and not by that God?
The most ridiculus thing with believers is that they stop thinking about REASON!

رهام گفت

به محمد عزیز،
صادقانه می پرسم آیا بعد از خواند همان جمله خودت به جوابش فکر نکردی؟
دو نکته به طور خلاصه:

بدیهی است که امکان ندارد پس از انفجار یک چاپخانه به طور اتفاقی یک کتاب تولید شود و کتاب حتماً یک مولف می خواهد، مولفی که از خود کتاب بسیار بسیار پیچیده تر است. اگر کتاب مجموعه است از کاغذ و چسب و جوهر، مولف آن باید صاحب شعور باشد. وقتی نمی توانیم بپذیریم که تولید یک کتاب حاصل یک اتفاق است و حتماً دلیل و توضیح می خواهد، خالق آن که به مراتب هزاران بار پیچیده تر است، خود نیازمند صانع خواهد بود. این صانع کیست؟

نکته دوم: اشتباه شما اینجاست که فکر می کنید اگر وجود خدا را قبول نداشته باشید، باید بپذیرید که پس همه چیز اتفاقی است! این مغالطه ای است که مذهبی ها همواره به آن دامن زده اند. خیر این طور نیست!
لطفاً درباره تکامل تدریجی داروینی مطالعه کنید.

لطفاً این مطلب را هم بخوانید:
http://delusivefacts.blogspot.com/2007/06/universe-13-14-30.html

رهام گفت

در پاسخ به خاطره:

نظر من: اینکه چه چیز درسته و چه چیز غلط رو فقط وقتی می توینم با قاطلیت تعیین کنیم که دستگاه «حقیقت متر» داشته باشیم! که نداریم!

البته ادیان همگی ادعا دارن که حقیقت مطلق هستن و کار رو برای پیروانشون راحت کردن! مذهبی ها به مغزشون زیاد احتیاج ندارن!

در واقع تنها ابزاری که ما برای تسخیص درست از نادرست و صحیح از غلط داریم خرد و عقلمون. این ابزار ممکنه ناقص باشه، که حتماً هم هست - چون عقل ما نتیجه فرآیند تکامل داروینیه - ولی بهترین ابزاریه که داریم!

خب حالا ممکنه عقل من یه چیزی بگه و عقل شما یه چیز دیگه؟ چاره چیه؟ حقیقت کجاست؟ حقیقت مطلقی وجود نداره، حقیقت نسبیه و به همین خاطر دموکراسی لازمه (توضیحش مفصله، نمی خوام وارد بشم). به نظر من تنها چیزی که بشر امروزه می تونه برای کشف حقیقت بهش تکیه کنه علم و دانشه! معتبرترین منبع همینه. گو اینکه یک نظریه علمیه ظرف چند ماه کاملاً نقض هم بشه...

Roham گفت

In reply to "a":

Thank you for the support! It's a real pitty to see one the most challenging things to do in the 21st century is to simply convince people to think about REASON!

All my efforts is to help them understand the life without superstitious nonesense and with reason is indeed more interesting, more beautiful and even more spiritual (in their own terms)!

خاطره گفت

thanks for your comment on my question.
اما من متوجه نشدم
خودمون و عقل تنها ابزاری که برای تشخیص داریم منظورتون چیه؟؟
خودمون یعنی چی؟
می دونید که این فرض که حقیقت نسبی هست و مجرد نیست همون اولین قدمهای نفی علم و دانش می تونه باشه.؟
به هر حال من هنوز معیار مناسبی برای درست و غلط نشناختم!!متاسفانه!!
با توجه به جذابیت وب سایت شما می توانم بپرسم ابزار شناخت(cognition or gaining knowledge)
را شما چی میدانید؟
باز هم ممنون

پرهام گفت

درود بر شما

باز هم مثل هر بار از خوندن مطلبت ذوق کردم

همیشه شاد و پیروز باشی

بدرود

رهام گفت

خاطره عزیز،
خیلی حرف دارم در جواب سوالتف هم می خوام از نسبیت مطلق پست مدرنیستی بگم، هم از فکتهای غیر قابل انکار علمی، هم از جامعه ما که هنوز از سنت نبریده و مدرن نشده پرت شده وسط جهان پست مدرن...
ولی به سوالت نمیشه تو کامنتها جواب داد، ممنون می شم اگه ایمیل بزنی، اگه حوصله ادامه این صحبت رو داری: roham.javani@gmail.com

Kamran گفت

is that kettle comforting for you?
we believe in something that is comforting for us and it is not necessary our knowledge.
for more information read this article:
http://en.wikipedia.org/wiki/Epistemology#Knowledge_and_belief
Most of the things in our life is based on believes rather than proofs!
This is from an agnostic theist.

Anonymous گفت

چه انتظار بیهوده ای دارید از این مردم که تقریبا همه بطور سنتی معتقد بخدا اند

Anonymous گفت

سوال من این است که آن چه به افراد مومن به خدا آرامش می بخشد چیست؟ من کسانی را سراغ دارم که با ایمان به خدا نه تنها به آرامش رسیده اند بلکه قدرتی به دست آورده اند که فراتر از قدرت عادی آنها بوده است ممنون می شوم در این باره توضیح دهید

نظر خود را درکادر زیر بیان نمائید