پندار خدا

--

كتاب «پندارخدا» كتابي است كه بسياري آنرا مهمترين كتاب منتشر شده در قرن اخير مي دانند. اين كتاب ماهها در صدر ليست پر فروشترين كتابهاي آمريكا و بريتانيا قرارداشته و تقريباً به تمام زبانهاي مهم جهان ترجمه شده است. (آخرين آن ترجمه تركي اين كتاب بود كه براي ناشر ترك دردسر ساز شد.) و تاكنون بيش از 5/1 ميليون نسخه از آن در تمام جهان به فروش رفته است.

سايت سكولاريزم براي ايران اولين سايت ايراني بود كه ترجمه‌ي اين كتاب را منتشر كرد.

از تمام دوستان، خصوصاً دوستان مذهبي تقاضا مي كنم اين كتاب را به دقت، بي‌تعصب و بدون پيش زمينه‌ي ذهني بخوانند.

در صورتي كه سايت براي شما فيلتر است، مي توانيد با ارسال يك ايميل به اين آدرس: Roham.Javani@GMail.com يا با گذاشتن آدرس ايميل خود در قسمت نظرات همين نوشته، ترجمه‌ي كتاب را روي ايميل خود دريافت كنيد.

با تشكر از سايت سكولاريزم براي ايران و آقاي ا. فرزام مترجم كتاب، تقاضا مي‌شود شما هم از هر روشي كه خودتان ترجيح مي دهيد اين كتاب را به دوستان بيشتري برسانيد.

فهرست كلي مطالب كتاب:

فصل 1، كافري عميقاً ديندار

فصل 2، فرضيه‌ي وجود خدا

فصل 3، برهان‌هاي وجود خدا

فصل 4، چرا به احتمل قريب به يقين خدايي نيست؟

فصل 5، ريشه‌هاي دين

فصل 6، ريشه‌هاي اخلاق

فصل 7، زايتگاست اخلاقي دگرشونده

فصل 8، اشكال دين چيست؟ اين همه دشمني براي چه؟

فصل 9، كودكي، سوءاستفاده و رهايي از دين

فصل 10، يك خلأ چشمگير

ترجمه‌ي مطالب پشت جلد كتاب از همان وبسايت:

[توضیح پشت جلد کتاب]

اخیراً در یک نظرسنجی مجله ی پراسپکت، ریچارد دواکینز یکی از سه روشنفکر برجسته ی جهان امروز شمرده شده است (همراه با اومبرتو اِکو و نوآم چامسکی). او که نویسنده ی آثار کلاسیک بسیاری در زمینه‌های علمی و فلسفی است، همواره بر نامعقولی باور به خدا و اثرات مصیبت بار آن بر جامعه تأکید داشته است. در این کتاب او به ویژه همّ خود را معطوف این موضوع کرده و منطق مغلوط و پیامدهای دردناک خداباوری را برشمرده است.

در این زمانه، در حالی که اروپا پیوسته سکولارتر می شود، خیزش بنیادگرایی ، چه در خاورمیانه و چه در آمریکای میانه، به تقابل های خطرناک و خونبار در سراسر جهان دامن زده است.

در آمریکا، استرالیا و برخی دیگر کشورها ، خواست گروه های قدرتمند مذهبیِ حامی "خلقت عالمانه" و مخالف با داروینیسم، آموزش موضوعات علمی را به محدودیت کشانیده است. جزمیات دینی قرون وسطایی هنوز در سراسر جهان، مانع بزرگ تحقق حقوق بنیادی بشر محسوب می شوند. داوکینز در این کتاب نشان می دهد که چگونه دین به جنگ، تعصب ورزی کور و سوءاستفاده از کودکان منجر می شود. و همه ی اینها به خاطر خدایی است که هیچ گونه شاهدی بر وجودش نیست.

کتاب پندار خدا، چکیده ی اندیشه ی کوبنده و شورانگیز داوکینز برای نفی هر گونه دین است. اندیشه ای که با نثری شیوا، توانا و جذاب بیان شده است. این کتاب به کار همه ی خوانندگان علاقمند به این عاطفی ترین و مهم ترین موضوع می آید.

***************************

[چند اظهار نظر در مورد کتاب]

«پندار خدا با همان وضوح و شکوهی نگاشته شده که داوکینز در آن استاد است. این کتاب حقیقتاً چنان خوب نوشته شده که شایسته است کودکان هم همراه بزرگسالان آن را بخوانند. این کتاب باید در کتابخانه ی همه ی مدارس جایی بیابد، به خصوص مدارس مذهبی»

PHILIP PULLMAN

«اوه، بعد از آن همه که با ما گفتند که زندگی تان فقط وقتی ارزشمند است که سرشار از ایمان، ارواح، و خرافات باشد، خوانندن چنین غریو بلندی برای جستجوی حقیقت، جانفزاست. به دمی هوای تازه می ماند.»

MATT RIDLEY

«بالآخره، ریچارد داوکینز، یکی از بهترین نویسندگان غیرداستانی امروزی، اندیشه هایش درباره ی دین را در کتابی جمع آوری کرد. کتابی که شکوه آن شاخصه‌ی اوست .»

STEVEN PINKER

این کتاب برگزیده ی زندگی من است. امیدورام کسانی که به قدر کافی هوشمند و فهمیده هستند که ارزش پرسشگری اعتقادتشان را دریابند آن قدر بزرگ و قوی هم باشند که این کتاب را بخوانند. این اثری قهرمانانه و تغییردهنده ی زندگی است.

DERREN BROWN

اعلمي و مساله‌ي تشيع

در روزهاي اخير خبرگزاري فارس خبري از يك سخنراني آقاي اعلمي (نماينده‌ي تبريز در مجلس) انتشار داده كه در آن وي گفته است:از دولت امام حسين هم با معيارهاي خودم انتقاد مي كنم.

ظاهراَ خبرگزاري فارس متن واقعي سخنان اعلمي را تحريف كرده بود و او در واقع با چنين صراحتي چنين موضوعي را بيان نكرده بوده.

اما در سايت بي بي سي ديدم كه روزنامه‌ي ابرار مطلبي نوشته با عنوان «غلطهاي زيادي اكبر اعلمي» و نويسنده‌ي اين مطلب تهديد كرده است كه [نقل به مضمون] اگر دستگاه قضايي به وظيفه‌ي خود در قبال آقاي اعلمي عمل نكند، ممكن است احساسات لطيف (!) مردم [شيعه‌ي عاشق امام حسين] طغيان كند و خود راساً دست بكار شوند [احتمالاً آقاي اعلمي را بكشند] و آن وقت ديگر كسي نمي تواند وضع را كنترل كند. [يعني اگه كشتيم نگيد چرا كشتين!]

خوانندگان منظم اين وبلاگ مي دانند من به خدا معتقد نيستم و با هر ديني مخالفم، ولي گاهي به شوخي به بعضي از دوستانم مي‌گويم: اگر نمي خواهيد بپذيريد كه خدايي در كار نيست، حداقل فقط به خدا معتقد باشيد و از دين خاصي پيروي نكنيد. اگر مجبوريد دين خاصي هم داشته باشيد لااقل به سراغ يكي از دينهاي شرق آسيا برويد و اسلام و يهوديت و مسيحيت را كنار بگذاريد (واقعاً من درك نمي كنم چطور يك نفر مي تواند به يكي از اين سه دين معتقد باشد؟ يعني واقعاً پيروان اين اديان حاضر نيستند ار فكر خود استفاده كنند؟) اگر باز هم اصرار داريد پيرو يكي از اديان ابراهيمي باشيد مسيحيت ورژن جديدتر بعضي از كليساهاي اروپايي را انتخاب كنيد و اگر باز هم حتماً اصرار داريد كه انتخاب شما اسلام باشد، لااقل سني بشويد.

واقعاً كمتر فرقه‌ي مذهبي مانند تشيع پيروان خود را دچار اينچنين جمود ذهني مي كند.

گويي سردمداران اين فرقه اصرار داشته اند كه هر نكته‌ي مثبتي كه در اديان ديگر وجود دارند غربال كنند و دور بريزند و تمام آنچه غير معقول، دور از منطق، زشت و نپذيرفتني است زير چتر مفهوم تشيع گرد آورند.

از همه مهم تر اينكه شيعيان با تكبر تمام انتظار احترام ويژه نيز دارند. اي كاش واقعاً اعلمي گفته بود كه اما حسين را به مجلس مي كشم و از او سوال مي كنم.

كجاي اين حرف توهين آميز است؟

بارها محكوم شده‌ام به اينكه اين گونه افراد كه تو از آنها انتقاد مي كني تندرو هاي مذهبي هستند، مذهب واقعي همه‌اش گل و بلبل و كمك به ديگران و رحمت و خدا و مهرباني اوست...

در اين باره زياد نوشته ام كه نمي توانم بپذيرم دين ميانه رو وجود دارد (مثلاً اين)، مخصوصاً نمي شود پيرو يكي از اديان ابراهيمي بود و ميانه رو ماند. چون خداي اديان ابراهيمي خودش يك خداي ميانه رو نيست. نمي‌شود به خدا معتقد بود، مگر اينكه تصميم گرفته باشيد در اين زمينه به داوري عقل و خرد خود اعتنا نكنيد.

اگر كسي هم تصميم گرفت كه عقل و خرد خود را در يك زمينه كنار بگذارد، احتمالاً اين كار را در ساير زمينه ها نيز مي تواند انجام دهد. چنين آدمي خطرناك است.

اعتقاد به خدا خطرناك است و انسانهاي ديندار انسانهايي هستند كه بايد از آنها ترسيد.

به زعم من، شيعيان، از ترسناكترينِ دينداران هستند.

داستان آفرينش

داستان اول:

ما انسانها از نسل آدم و حوا هستيم. آدم و حوا نخستين انسانهايي بودند كه توسط موجودي به نام خدا دفعتاً از خاك آفريده شدند تا در بهشت زندگي كنند. بهشت جايي مصفا و پر از آرامش و خوشي و خوبي است.

در بهشت درخت سيبي هم بود. خدا به آدم و حوا گفته بود از آن نخورند، اما شيطان كه خود از مخلوقات خداوند و از جنس آتش بود و پس از آفرينش انسان با خدا درباره‌‌ي او اختلاف نظر پيدا كرده بود، آدم و حوا را فريب داد و آنها از آن درخت سيب خوردند.

خدا براي تنبيه اين نافرماني آدم و حوا را از بهشت بيرون كرد و براي ادامه‌ي زندگي به زمين فرستاد و اينگونه بود كه نسل انسانها در زمين شروع به گسترش كرد.

داستان دوم:

در سه هزار سالة سوم (از سال 6000 تا 8999): اهريمن از بيهوشي دراز مدت خود به هوش مي‌آيد و با شتاب تمام آغاز دستبرد به جهان روشنايي مي‌كند و اين جهان روشنايي را از پايين سوراخ مي‌كند، در حالي كه اين جهان درخشان بدون لكه و در خود بسته و به صورت تخم مرغ بسيار بزرگي قرار گرفته است. وي همه جا مرگ و تباهي مي‌گستراند.

سپاه او همچون مگس برآفرينش پراكنده مي‌شود و از اين رو همگي زهرآگين مي‌گردند. مرگ بر نخستين مرد، گيومرث ونخستين گاو نر چيره مي‌‌شود، ولي در حال مرگ تخمهاي خود را بيرون ‌مي‌ريزد؛ از تخمهاي گيومرث، نخستين جفت انسان، مشيگ و مشيانگ و از تخمهاي نخستين گاو، چهارپايان پديد مي‌آيد و به‌زودي زندگي ميرا و آميخته با بدي، جريان مي‌يابد.

------------------------------------

دو داستان بالا اگر قرار باشد داستان باشند، مي توانيم از خواندن آنها لذت ببريم و به قوه‌ي تخيل و طبع ظريف آفريننده‌ي آنها آفرين بفرستيم.

اما اشكال كار آنجاست كه تعداد زيادي از همنوعان ما اينها را داستان نمي دانند، آنها «ايمان» دارند كه ما انسانها همين گونه آفريده شده ايم.

كداميك از اين دو داستان به نظر شما احمقانه تر است؟ داستان «آدم و حوا» يا داستان «كيومرث»؟

اگر زرتشتي باشيد، احتمالاً اولي و اگر مسلمان احتمالاً دومي

اما اگر نه زرتشتي باشيد و نه مسلمان چطور؟ اگر به، قول كانت، صاحب جرأت انديشيدن باشيد، چه؟ اگر بخواهيد شرافتمندانه بر خرد خود تكيه كنيد و هيچ چيز را تا زماني كه دليل روشن و منطق قوي نداشته باشد نپذيريد، چطور؟

------------------------------------

بياييد صادق باشيم، بياييد شعور خود و ساير انسانها را دست كم نگيريم. بياييد اسير آنچه سالهاست ما را واداشته اند تا بي دليل به آن معتقد باشيم، نمانيم. بياييد شرف و كرامت انساني خود را پايمال نكنيم

حقيقت اين است كه تك تك ما واقعاً لازم نيست خيلي فكر كنيم تا قادر باشيم صادقانه بگوييم: «به نظر من هر دو اين داستانها براي تشريح سوال غامض چگونگي پيدايش انسان، جوابهاي احمقانه و ساده لوحانه اي هستند.»

به قول چارلي چاپلين: نبودِ خدا اينقدر بديهي است كه «دو دو تا چهار تاست»، او مي گويد:

By simple common sense I don't believe in God, in none.

------------------------------------

پس چرا هستند هنوز افرادي كه به اين داستانها اعتقاد دارند؟ چرا نمي انديشيم؟ چرا فكر مي كنيم اگر جواب هر سوالي را ندانستيم بايد افسانه هاي خرافي مذهب را به عنوان جواب براي آن بپذيريم؟ چرا هنوز فكر مي كنيم قرآن كتابي است كه از جانب خداي آفريننده فرستاده شده است؟ يا باور داريم كه زرتشت پيام آور خداست؟

و مهم تر از همه...

چرا به فرزندانمان ياد مي دهيم كه اين خزعبلات را باور كنند؟ چرا به آنها مي آموزيم چيزهايي هست كه مي توانند به آنها «ايمان» داشته باشند؟ يعني مي توانند بدون وجود دلايل عقلاني و منطقي، آنها را به عنوان حقيقت بپذيرند؟

------------------------------------

يك لحظه! فقط يك لحظه تامل كنيد!

فرض كنيد داستان آدم و حوا را تا امروز نشنيده بوديد، فرض كنيد پدر و مادرتان اين داستان را به عنوان حقيقت براي شما تعريف نكرده بودند، فرض كنيد از كودكي با شنيدن اين داستان بزرگ نشده بوديد و ناگهان غريبه‌اي ظاهر مي شد و اين داستان را برايتان تعريف مي كرد و سعي مي كرد شما را قانع كند كه اين ماجرا را، به عنوان حقيقتِ ماجراي پيدايش انسان بپذيريد؟ چه برخوردي با او مي كرديد؟

چرا با پذيرش آموزه هاي خرافي دين، شأن خود را به عنوان يك انسان صاحب خرد پايين مي آوريد؟

اگر خدايي هم دركار باشد و شايسته پرستيدن، آن خدا بايد همان روحيه حقيقت جويي و كمال خواهي انسان باشد.

به قول گاندي:

I used to think God is the Truth, but now I believe that Truth is God.

من فكر مي كردم خداوند حقيقت است، اما حالا معتقدم اين حقيقت است كه خداست.

سالها با ايمان زندگي كرده ايد، شايد اين ايمان آرامش بخش بوده است (همانطور كه احتمالاً مرفين هم آرامش بخش است)، اما لطفاً شك كنيد، باور كنيد لذت و آرامش بزرگتري را تجربه مي‌كنيد:

Beliefs are what divide people. Doubt unites them., Peter Ustinov

نظري از يك دوست و چند نكته


آنچه در ادامه مي آيد نظر حامد است درباره‌ي مطلب خدا و اخلاق، خواندن اين نظرات در قسمت كامنت ها مشكل بود، آنها را منتشر مي كنم
-----------------------

رهام عزيز

سلام

من مثل تو فكر نميكنم يعني خداباورم. و اجازه ميخواهم از فرصت وبلاگت استفاده كنم براي طرح نظرات خودم تا تو و همفكرانت جواب بدهيد
-----------------------

يك) گفته اي: "اين گزاره كه «بدون وجود خدا اخلاق بي معني است» چه درست باشد و چه غلط نسبت به مساله‌ي «وجود خدا» گزاره‌اي بي طرف است. يعني نه دليلي بر اثبات وجود خداست و نه دليلي بر رد وجود او، من هم تا حدودي با تو موافقم ولي ... بگذار اول در مورد «اثبات» خدا كمي فكر كنيم. به نظر من اين كار خبطي است

اگر منظور اثبات فلسفي است كه در فلسفه اثبات معني ندارد. چون براي درستي گزاره‌ها ملاك مستقل از ذهني در كار نيست. هر گزاره‌اي اگر با اكسيومها (اصول موضوعه) ي آن فلسفه مطابقت داشته باشد، درست وگرنه غلط است و گزاره‌هاي مربوط به بود و نبود خدا خود از جملة اين اكسيومهايند

اگر منظور اثبات علمي است كه بود و نبود خدا اساساً گزاره‌اي علمي) در خور بررسي علمي) نيست. علم به جزئيات عيني عالم كار دارد، نه به كليات غيرعيني. غالب خداباوران، از جمله حوزه، به غلط خدا را اثبات مي‌كنند، اما غافل اند از اينكه با اين كار بينهايت را به قواره ذهن خود درمي‌آورند. چنين خدايي ديگر بينهايت نيست و نميتوان تسليم او شد

-----------------------

دو) گفته‌اي: "من معتقدم از آنجاييكه هيچ دليل منطقي و عقلاني براي اثبات وجود خدا نداريم، نبايد به وجود او معتقد باشيم"

اگر پاسخ قبلي را قبول داشته باشيم، تو هم علي‌رغم مخالفت ظاهريت به دام حوزه افتاده‌اي،‌ منتها به شكل وارونه! من معتقدم خدا را نه بايد اثبات كرد،‌نه رد، و نه در او بايد شك كرد؛ خدا بايد باور كرد و اين باور را تحقق بايد داد

خداي بينهايتي كه همه انسانها به طور فطري قبول دارند. بگذار در اين خدا كمي تأمل كنيم: همه انسانها فطرتاً به دنبال كمال اند. مثلا ماركسيستي كه جانش را فداي عدالت ميكند همه زندگيش تحقق باور خالصانه‌اش به عدالت است. او عدالت را آن كمال گرفته و خيلي هم بيراه نرفته. همچنين است وضع آزاديخواه و وطن پرست و كوشنده حقوق بشر و ... حتي تو هم كه ضددين مي‌نويسي و براي ترويج باورت به هر حال خودت را به خطر انداخته‌اي و دستكم وقت مي‌گذاري، حتي تو هم اين كار را از آن رو ميكني كه در باور به خدا نقصي ديده‌اي و بيخدايي را كاملتر از با خدايي يافته‌اي

پس همه به دنبال يك كمال مطلق اند در شكلها و جلوه‌هاي گوناگون. آن كمال مطلق همان خداست. ولو ظاهرش ماركسيسم و آزاديخواهي و حقوق زنان و ... حتي بيخدايي باشد.

اين خدا آيا اثبات ميخواهد؟ اصلا رد ميشود؟

اين خداي بي‌شكل هزارشكل را همه باور دارند و در او شك نمي‌توان كرد. فقط بايد تسليمش بود و خواستش را تحقق داد.اين هم كاري است كه همه مي‌كنند. توصيه نيست. توصيف است

در عين حال اگر آگاهانه تسليمش شويم، توفيق بيشتري مي‌يابيم. بر پايه تجربه شخصي مي‌گويم كه مخصوصا در بزنگاهها. به ويژه بزنگاههاي عقيدتي. توضيح اين مجمل بماند براي فرصتي ديگر
-----------------------

سه) پس از بحثي در بارة اخلاق، آن را تحت تاثير منفي دين دانسته‌اي و گفته‌اي: "اساساً بسياري از ارزشهاي اخلاقي بشر امروز در يكي دو قرن اخير شكل گرفته‌اند و بزرگترين مشكل مبلغان اين ارزشها، مقاومت «خدا باوران» بوده است ... ما امروز برده داري را نفرت انگيز مي دانيم، اما خداوند هرگز آنرا نفي نكرده است. سردمداران اسلام همگي خود برده و غلام داشته‌اند"

در همان چارچوب پيشگفته، برده‌داري كه عبارت است از كالا فرض كردن انسان، با عدل خدا (همان خدا، نه خداي مرسوم) سازگار نيست. پس داستان موسي (ع) و شعيب (ع) در قرآن چه مي‌شود؟ وقتي به قرآن مراجعه مي‌كنيم مي‌بينيم داستان اساسا چيز ديگري است: موسي (ع) يك مبارز فراري بود كه شعيب (ع) هم به او پناه ميدهد، هم يكي از دو دخترش به ميل طرفين با او ازدواج مي‌كند، هم با او قرارداد مي‌بندد، و مدت محدود اين قرارداد را هم به اختيار او 8 يا ده سال ميگذارد

در برده‌داري، برده‌دار "مالك" يك شيء انساني يعني برده است و هر كاري كه بخواهد ميتواند با او بكند. من رابطة موسي و شعيب عليهماالسلام رادر قرآن از اين جنس نيافتم. رابطة رسول الله (ص) با اصطلاحا غلامان و كنيزانش نيز فكر ميكنم چنين نبوده باشد. و اگر هم بود، باكي نيست؛ غلط بوده. من اعتقادي به عصمت ندارم. حتي متن قرآن را هم به خدا و صفات خدا محك مي‌زنم و اگر بخشي از آن با صفات خدا مطابقت نداشته باشد، آن بخش را از متشابهات ميدانم. محكم براي من خود خداست و لاغير! اين محكم با برده‌داري سازگار نيست
-----------------------

چهار) گفته‌اي: "اگر به خدا اعتقاد داريد، بايد از او به خاطر اين حقيقت كه تعداد معتقدان به خدا در جهان رو به كاهش است، هزار بار تشكر كنيد چون در غير اين صورت، احتمالاً به جاي خواندن اين نوشته در حال حاضر مشغول كشتن انسان ديگري بوديد كه تنها گناهش اين است كه مثل شما نمي انديشد. خدا شما را به كشتن او فرمان داده و ناموسش را بر شما حلال كرده است". ببين! پس امام صادق (ع) كه كلي بحث با طبيب دهري دارد، حكم خدا را زمين گذاشته بود؟! چرا براي نفي دين به منحط ترين قرائت از آن متمسك ميشوي؟ با آن قرائت من هم مخالف ام

--------------
مطلب حامد مفصل است، قصد ندارم مشخصاً به بند بند آن جواب بدهم، فكر مي كنم در مباحثاتي كه از اين به بعد در اين وبلاگ مطرح مي شود نكاتي كه حامد آنها را مطرح كرده بيشتر به بحث گذاشته مي شود، فقط چند نكته‌ي درهم

نكته 1: حامد مي گويد: «چرا براي نفي دين به منحط ترين قرائت از آن متمسك ميشوي؟ با آن قرائت من هم مخالف ام». پيش از اين گفته ام كه اتفاقاً زياد مايل به ورود به مصاديق نيستم و ترجيح مي دهم درباره‌ي كليات دين بيشتر صحبت كنم، يعني اصولي كه درباره‌ي آنها بين دينداران متعصب و ميانه رو و نو انديش، كمتر اختلاف هست. اين بحث بماند براي بعد
در جواب حامد اگر حوصله داشتيد اين مناظره‌ي نسبتاً طولاني بين «سم هريس» نويسنده‌ي كتاب «نامه به يك ملت مسيحي» و «اندرو ساليوان» مسيحي ميانه رو و نو انديش آمريكايي (كه درباره متون ديني بسيار شبيه حامد مي انديشد) را بخوانيد

نكته 2: حامد خداوند را كمال مطلقي فرض كرده كه معتقد است انسانها فطرتاً به دنبال او هستند. لطفاً به نوشته‌ي قبليم درباره‌ي رسيدن به درك مشتركي از مفهوم خدا مراجعه كنيد. من با اين خداي حامد مشكلي ندارم اما از آنجاييكه كه او اين كمال مطلق را خالق هستي فرض مي كند (نفهميدم چرا) و توصيه مي كند كه بايد او را بپرستيم (چرا؟ باز هم نفهيمدم. گيرم كه او آفريننده هم باشد) با او به مشكل بر مي خورم

نكته 3: حامد باكي ندارد كه فرض كند ممكن است بعضي از اعمال پيامبر غلط بوده باشند، به عصمت معتقد نيست، در برخورد با متن قرآن هم منعطف است و آنها را به خود خدا و صفات او (يعني برداشت شخصي خود از خدا) محك مي زند. به نظر من اين همه يعني درباره‌ي بسياري از باورهايي كه تاكنون جز لاينفك ايمان مذهبي محسوب مي شدند دوباره بيانديشيم، درباره‌ي آنها تسامح و تساهل به خرج دهيم يا آنها را كمتر از گذشته جدي بگيريم. خب، تمام پيشنهاد من است كه بياييم اساساً مذهب را باز هم كمتر جدي بگيريم، در واقع اصلاً جدي نگيريم و زندگي را بر مبناي خرد خود ادامه دهيم

خدا



من يک کافر عميقاً ديندار هستم. اين يک جور دين جديد است
آلبرت اينشتين
-----------------------------

قبل از صحبت درباره‌ي هر مفهومي ضروري است تا گفتگوكنندگان به در ك واحد و تعريف مشتركي از آن مفهوم برسند

درباره‌ي مفهوم خدا نيز البته چنين است، قبل از اينكه با اين پديده موافق باشيم يا مخالف بايد بدانيم اساساً منظور ما از خدا چيست؟ آيا مي شود برداشتهاي مختلفي از اين مفهوم داشت؟ اگر مي گوييم با خدا موافقيم، با كدام خداست كه موافقيم و اگر نه چطور؟
-----------------------------

مثل هر مفهوم ديگري، ارائه‌ تعريف واحدي از خدا كه همگان برداشت مشتركي از آن داشته باشند، احتمالاً مقدور نيست. منظور من از «خدا» هماني است كه ريچارد داوكينز، طبيعي شناس برجسته آكسفورد، در كتب مناقشه برانگيز خود «خيال باطل خدا» تعريف كرده است

خالق فراطبيعي كه شايسته پرستش و اطاعت باشد

-----------------------------

اين تعريف به نظر مختصر و مفيد مي رسد. خدا «خالق» يا «آفريننده» جهان است. او فرا طبيعي است، از جنس خود جهان نيست. شايسته پرستش و عبادت است، يعني كارهايي هست كه در راه پرستش و براي اطاعت از او بايد انجام داد و كارهايي هست كه نبايد

حال اين خدا مي تواند يكي باشد يا چند تا، الله باشد يا نيروانا يا اهورا يا زئوس و افروديت و

-----------------------------

هستند كساني كه واژه‌ي خدا را درباره‌ي مفاهيم ديگري بكار مي برند. معروف ترين آنها اينشتين بود، او مي‌گويد

"
البته آنچه درباره‌ي اعتقادات ديني من گفته اند دروغ است. دروغي که به طور سيستماتيک تکرار شده است. من به خدايي شخص وار [منظور خدا به شكلي است كه اديان ابراهيمي آنرا تصوير مي‌كنند] اعتقاد ندارم و هرگز منکر اين بي اعتقادي ام نمي‌شوم بلکه آن را آشکارا بيان مي‌کنم. اگر باوري دارم که مي‌توان آن را ديني خواند، همانا حس ستايش بي کران در برابر ساختار جهان است، تا بدانجا که علم مي‌تواند آشکار کند
"

اينشتين واژه‌ي خدا را براي توصيف عظمت و زيبايي نهفته در پس جهان هستي بكار مي برد. فكر نمي كنم كسي با اين كاربرد استعاري واژه‌ي خدا مشكلي داشته باشد
-----------------------------

مشكل با همان خداي آفريننده است به طور عام و به طور خاص با خداي اديان ابراهيمي

اين وبلاگ درباره‌ي اين خداست: خداي آفريننده‌، ماوراءِ طبيعت، خدايي كه بايد اورا پرستيد و اطاعت كرد

اين وبلاگ در اين باره است كه چرا اعتقاد به چنين خدايي نابخردانه و خطرناك است

اين خدا، به عقيده‌ي من، بزرگترين شيطاني است كه نوع بشر تاكنون به فريبش گرفتار آمده
-----------------------------

پ.ن.: خوشبختانه ترجمه‌ي فارسي نسبتاً خوبي از كتاب داوكينز روي اين سايت قرار گرفته است، نقل قول از اينشتين از روي همين ترجمه بود. به زودي كل اين ترجمه را براي دانلود روي وبلاگ مي گذارم

چند نكته و نظر


چند هفته اي نبودم و نتوانست مطلب جديدي اضافه كنم، شرمنده

در نظرات مختلفي كه پاي بعضي از مطالب نوشته شده بسياري از دوستان به فهمهاي مختلف از مفهوم خدا اشاره كرده اند
قبول دارم كه لازم است ابتدا با هم درباره‌ي اينكه منظورمان از واژه «خدا» چيست توافق كنيم

به زودي در همين باره مي نويسم
به تعدادي از نظرات دوستان هم به زودي پاسخ مي دهم

با تشكر از همه

خدا و اخلاق

بدون اعتقاد به خدا خوب و بد معني ندارد! دنيا تبديل به جنگل مي شود! اگر اعتقاد به خدا نباشد، چه و چه مي شود. تقاضا مي كنم يك لحظه تامل كنيد. من به هيچ كدام از اين گزاره ها معتقد نيستم، سهل است، كاملاً خلاف آنها فكر مي‌كنم. مساله‌ي موهوم انسانيت را بخوانيد. آيا شما به يك دختر بچه 5 ساله تجاوز مي كنيد؟ حتي اگر خدايي در كار نباشد
--------------

داخل پرانتز
گيرم كه همه‌ي اين گزاره ها درست باشد. يعني بياييد بپذيريم كه اگر روزي بشريت كلاً به خدا اعتقاد نداشته باشد دنيا تبديل به جنگلي شود كه همه در آن در حال دريدن يكديگر هستند. فرض كنيم اين موضوع حقيقت داشته باشد. آيا اين بدين معني است كه خدا وجود دارد؟ نه! اين گزاره كه «بدون وجود خدا اخلاق بي معني است» چه درست باشد و چه غلط نسبت به مساله‌ي «وجود خدا» گزاره‌اي بي طرف است. يعني نه دليلي بر اثبات وجود خداست و نه دليلي بر رد وجود او
--------------

نكته

اين نوشته در پي اثبات يا رد وجود خدا نيست. در اين باره قبلاً نظر خود را نوشته ام. من معتقدم از آنجاييكه هيچ دليل منطقي و عقلاني براي اثبات وجود خدا نداريم، نبايد به وجود او معتقد باشيم
--------------

اين نوشته در پاسخ به اين نگراني رايج نوشته مي شود كه: اگر مذهب و اعتقاد انسانها به خدا نبود، در واقع اگر ترس از آخرت و عقوبت اخروي در كار نباشد، اخلاق بي معني مي شود و آدمها بر سر برخورداري بيشتر از لذايذ دنيا يكديگر را مي درند

به نظر من اين حرف درست نيست

درك ما از گزاره هاي اخلاقي و فهم ما از خوب و بد، ربطي به اعتقاد ما به خدا ندارد. در واقع اخلاقياتي كه ما به آنها معتقديم و بسياري از ما با احترام به آنها زندگي مي كنيم بيشتر نتيجه‌‌ي فطرت (به معني تكاملي كلمه، نه مذهبي آن)، تربيت خانوادگي، عرف و البته مذهب هستند. اما تاثير مذهب به زعم من بيش از آنكه مثبت باشد، منفي بوده است
--------------

اساساً بسياري از ارزشهاي اخلاقي كه بشر امروز به آنها معتقد است در يكي دو قرن اخير شكل گرفته‌اند و بزرگترين مشكل مبلغان اين ارزشها، مقاومت «خدا باوران» بوده است

ارزشهايي از قبيل احترام به آزادي افراد، مبارزه با برده داري، قايل شدن حقوق انساني براي زنان، حمايت از حقوق كودكان، احترام به عقايد مخالف
--------------

بله خداوند ما را به كمك به همسايه تشويق كرده اما همزمان ما را تشويق به كشتن همنوعانمان هم كرده است. ما امروز برده داري را نفرت انگيز مي دانيم، اما خداوند هرگز آنرا نفي نكرده است. سردمداران اسلام همگي خود برده و غلام داشته اند

اگر به خدا اعتقاد داريد، بايد از او به خاطر اين حقيقت كه تعداد معتقدان به خدا در جهان رو به كاهش است، هزار بار تشكر كنيد چون در غير اين صورت، احتمالاً به جاي خواندن اين نوشته در حال حاضر مشغول كشتن انسان ديگري بوديد كه تنها گناهش اين است كه مثل شما نمي انديشد. خدا شما را به كشتن او فرمان داده و ناموسش را بر شما حلال كرده است

اگر زن هستيد، بايد خوشحال باشيد كه در نتيجه‌ي گسترش اخلاقيات سكولار و انساني ديگر همسر شما، شما را به چشم كشتزار خود نگاه نمي كند

اين فهرست را مي توان تا بي نهايت ادامه داد
--------------

اين پيروي از دستورات خداوند نيست كه پايه هاي اخلاقي رفتار بشر امروز را شكل داده است پس نگران نباشيد، اگر روزي همه به او بي اعتقاد شويم، وضع زندگي بشر بدتر اين نمي شود

تقريباً تمام تحقيقات مختلفي كه درباره‌ي اين موضوع انجام شده نشان مي دهد كه نه تنها ميزان رفتارهاي غير‌اخلاقي و جرم و جنايت در افراد بي دين بيشتر نيست، بلكه معمولاً كاملاً برعكس است. به عنوان نمونه در آخرين اين تحقيقات در آمريكا به وضوح نشان داده شد كه ميزان جرم و جنايت در ايالتهاي مختلف آمريكا مستقيماً با ميزان اعتقادات مذهبي مردم ارتباط دارد
به اين معني كه در هر ايالتي كه ميزان معتقدان به خدا و افراد مذهبي بيشتر است ميزان جرم و جنايت و ناامني هم به مراتب (كاملاً معني دار از لحاظ آماري) بيتشر است
--------------

كساني كه از اين موضوع نگرانند، خداي خود را خوب نشناخته اند. خدا، فقط مهربان و خوب و بخشنده نيست. او جلاد و جابر و ستمگر نيز هست. خداي اديان ابراهيمي، خدايي است كه عقده‌ي پرستيده شدن دارد. تشنه‌ي خون است. از زنان متنفر است و ذره اي منطق در كردار و رفتارش نيست باور نمي كنيد، قرآن و انجيل و تورات را خوب بخوانيد

بايد خوشحال باشيم كه بشر امروزه روز به روز كمتر نگران وجود چنين خدايي مي شود و ترس او از عذاب اخروي و اميد او به رسيدن به بهشت، روز به روز كمتر مي شود
--------------
سوال: اگر آموزه هاي ديني منشا رفتار اخلاقي انسان نيستند، پس چرا انسانها اخلاقي رفتار مي كنند؟ آيا اخلاق در بشر منبع ديگري دارد
سوال: اگر خدا نيست، چرا بايد خوب باشيم
به اين سوالها به زودي جواب مي دهم

سنگسار و يك نظر

در پاسخ به نظر حامد
نظرات حامد را در متن تكرار كرده ام، نوشته هاي ايتاليك پاسخهاي من به او هستند

ضد دين محترم
من متدين ام و به دليل اين تدين يعني بر اساس عقايد ديني ام آزاديخواه شده ام
---------------------
---------------------
به نظر من اگر انسان در ابتدا آزاديخواه باشد، عقايد گوناگون را آزادانه بشنود و سپس با منطق و قوه استدلال عقيده‌ي ديني يا هر عقيده ي ديگر را انتخاب كند، بهتر است. آزاديخواه بودن خوب است، اما من فكر مي كنم دليل شما براي آزاديخواه بودن، دليل پسنديده‌اي نيست. در مورد مذهب و اخلاق به زودي مطلبي مي نويسم
من فكر مي كنم اگرچه مذاهب ما را دعوت به بسياري از كارهاي اخلاقي پسندديده مي كنند – البته منظور برده داري و كتك زدن زنان و ... نيست، مثلا دستگيري از فقرا – اما دلايل آنها براي اين دعوت دلايل بدي هستند، در حاليكه دلايل انساني تر و بهتري براي انجام همان كار پسنديده وجود دارد.عجالتاً اين را بخوانيد
---------------------
---------------------
يعني به اين نتيجه رسيده ام كه عقيده و بيان بايد كاملاً آزاد باشد و لذا به جمهوري اسلامي هم انتقاد دارم و برخي كارها مثل كشتار 67 را هم اصلا نمي پذيرم
---------------------
---------------------
من مسائل سياسي روزمره را پيگيري مي كنم اما صادقانه بگويم مشكل خاصي هم با جمهوري اسلامي ندارم. من مهندسي سيستمها خوانده ام و يادگرفته ام كه كل نگر باشم. اگر وضع فعلي كشور ما بد است به دليل بد بودن حاكمان نيست، بلكه بر عكس، چون اين وضع بد است (سطح تحصيلات مردم پايين است، روحيه ما استبداد زده است، قانون گريزيم، درآمدهاي نفتي ما را مفت خور كرده است و....) طبعاً حاكم خوب هم از آن بيرون نمي آيد. من در قضيه كشتار 67 هم جمهوري اسلامي را مقصر نمي دانم.(راستش را بخواهيد به نظر من يكي از متهمان اصلي در اين قضيه اعتقادات مذهبي اكثريت مردم ايران است
---------------------
---------------------
حالا با من ميتواني حرف يزني يا من از آقاي مصباح هم خطرناكترم
---------------------
---------------------
دوست عزيز من! طعنه و كنايه چرا؟ اميدوارم منظور من از «خطرناك» را بد تعبير نكرده باشيد. مدهبيان ميانه رو آدمهاي خطرناكي نيستند و لي ناخواسته شانس حضور و توليد و بازتوليد عقايد خطرناك و آدمهاي خطرناك را بيشتر مي كنند. به اين معنا، بنده معتقدم بدون شك مي شود با شما دوستانه و در محيطي آزاد حرف زد اما فكر مي كنم در دراز مدت، شما از آقاي مصباح خطرناك تر هستيد
---------------------
---------------------
در هر حال كسي كه يك عقيده را خطرناك بخواند، متاسفانه نميتواند آزاديخواه باشد. و شما اين طوريد
---------------------
---------------------
موافق نيستم، هيچ آزاديخواهي نيست كه معتقد نباشد «نازيسم» يا «آپارتايد» عقايد خطرناكي هستند. لطفاً اگر حوصله داشتيد، منظور خود را بيشر توضيح بدهيد. توجه كنيد كه نمي توانيم انتزاعي بحث كنيم، هيچ عقيده‌اي نيست كه الزامات عملي خاصي را براي پيروان خود نتيجه ندهد
---------------------
---------------------
اما در مورد سنگسار
من فكر ميكنم هيچ حكمي (منظورم احكام رفتاري است) در دين ثابت نيست. احكام اجتماعي نشئت گرفته از دين هم به شدت متاثر از عرف و فرهنگ اند. 1500 سال پيش سنگسار و قطع دست دزدان رسم بوده، تازه رسول الله (ص) آنها را تلطيف كرده
---------------------
---------------------
من با اين نظر شما موافقم. راستش فكر مي كنم نه تنها احكام رفتاري، بلكه اصول عقيدتي اسلام هم نشات گرفته از عرف و فرهنگ زمان ظهور اين دين هستند. به همين دليل معتقدم هيچ كدام از اين اصول و احكام جاوداني نيستند
اما چيزي كه درك آن براي من سخت است، اين است كه شما چطور مي توانيد از زاويه نگاه «درون ديني» اين عقيده خود را (حداقل درباره‌ي همان احكام رفتاري) ثابت كنيد. توجه كنيد كه خود پيامبر اسلام چنين ادعايي نداشته است. ادعاي او اين بوده كه اين احكام (رفتاري و غير رفتاري) خواسته‌ي «خدا» هستند
---------------------
---------------------
امروز هم بايد مسلمانهاي هر جامعه با توجه به ارزشهاي كلي اسلام به حكمي برسند
---------------------
---------------------
اتفاقاً نكته‌ي خوبي است. چون من معمولاً از بحث درباره‌ي مصاديق احكام ديني اجتناب دارم (اين كه آيا كافر نجس است يا نه، سنگسار خوب است يا بد و ... به نظر من زياد مهم نيست). مشكل من با ماهيت دين و ماهيت عقايد ديني است. همين چيزي كه شما اسمش را در اينجا «ارزشهاي كلي اسلام» گذاشته ايد
و به نظر من مشكل احكام رفتاري اسلام هم، غير انساني بودن آنهاست. چون اسلام (يا هر مذهب ديگري، دقيقاً به دليل همين نگاه
ماهوي به مذهب، من فكر مي كنم اسلام از مسيحيت دين پيشرفته تري است، گو اينكه امروزه مسيحيان ديگر حكم به سنگسار ندهند يا حقوق زنان را پايمال نكنند. دليل آنرا در فرصتي ديگر مفصل توضيح مي دهم) اصالت را به «انسان» و «كرامت انساني» وي نمي دهد. از نظر اسلام ارزش انسان با متر ميزان اطاعت او از خدا سنجيده مي شود. بله من فكر مي كنم اين عقيده خطرناك است
---------------------
---------------------
تازه اين حكم مسلمانهاست و بقيه جامعه ممكن است نپذيرد. در هر جامعه حكمي بايد اجرا شود كه به نحو دمكراتيك تصويب شده باشد. مسلمانها هم به عنوان يك گروه عقيدتي ميتوانند نظر و حكم خود را براي جامعه مطرح و تبليغ كنند تا به كرسي بنشيند
---------------------
---------------------
با كليت موضوع موافقم، اما مي خواهم مطمئن شوم كه تعريف هر دوي ما از دموكراسي يكي است. دموكراسي «ديكتاتوري اكثريت» نيست، حكومت اكثريت است با احترام به حقوق اساسي اقليت (حقوق بشر). بنابراين حتي اگر در جامعه‌اي مسلمانها به صورت آزادانه عقايد خود را تبليغ كردند و توانستند 99% مردم را با خود همراه كنند، در صورت به قدرت رسيدن مثلاً نمي توانند تدريس مذهب را در مدارس اجباري كنند، چون اين كار نقض آشكار حقوق كودكان است
---------------------
---------------------
والّا فلا! اين اسلام با اسلام حوزه خيلي فرق دارد و ...
---------------------
---------------------
با نهايت احترام، به نظر من ماهيتاً فرقي ندارد
---------------------
---------------------
شايد واقعا خطرناكتر باشد چون ضددينها ديگر دستاويزي براي محكوم كردن آن ندارند
---------------------
---------------------
دوست عزيز، ضديت با دين منفعتي براي من ندارد كه به دنبال هر دستاويزي براي محكوم كردن آن باشم. اگر به نوشته هاي من دقت كنيد كمتر جمله اي را پيدا مي كنيد كه آنرا با «به نظر من...»، «من فكر مي كنم...» و ... شروع نكرده باشم و هميشه حواسم بوده تا پا را از دايره ادب بيرون نگذارم و به صاحب هيچ عقيده اي بي احترامي نكنم، البته اعتقاد هم ندارم كه بايد براي عقايد مذهبي (چون طرفداران آنها پر شمارند) رانت «احترام ويژه» قائل باشم
من فكر مي كنم كه يكي از دلايل اصلي عقب ماندگي هم ميهنانم (و در سطح جهاني هم نوعانم) اعتقادات مذهبي است، معتقدم اگر نقش و حضور مذاهب در زندگي بشر كمتر شود، همگي ما زندگي اخلاقي ترو انساني تري خواهيم داشت و بسياري از دردهاي بشر كمتر خواهد شد. پس يك وظيفه‌ي انساني كوچك براي خود تعريف كرده ام و آن مبارزه با مذهب است. شما ممكن است با اين مرام موافق باشيد يا مخالف، اين حق شماست اما طعنه و كنايه مايه دلگيري است
از نظر شما متشكرم

سنگسار

اجراي سنگسار و حد در زمان غيبت ممنوع است. اين نظر فقهي جديد آيت الله صانعي است، كه اخيراً بازتاب گسترده اي هم داشته است و حتي به سوتيتر صفحه اول تعدادي از روزنامه ها تبديل شد
آيت الله صانعي را به عنوان يك فقيه "پيشرو" يا "به روز" يا "مدرنتر از بقيه" مي شناسند. وي در مواضع سياسي هم معمولاً به اصلاح طلبان نزديك بوده است. پيرمرد محترم و حتي دوست داشتني است و فتواهاي از اين دست باز هم داشته است

با همه‌ي اينها مي خواهم از اين فتواي اخير وي در توضيح اين عقيده‌ي خود استفاده كنم كه چرا «مذهبيان ميانه رو» از «مذهبيان افراطي» خطرناك تر هستند
---------------------------------

اول بايد توضيح بدهم كه چرا فكر مي كنم مذهب خطرناك است

مذهب از ما مي خواهد چيزهايي را بپذيريم كه دلايل منطقي و عقلاني كافي براي پذيرش آنها وجود ندارد

بي شك سوالات بسياري وجود دارند كه شايد هنوز هيچ جواب منطقي و عقلاني براي آنها وجود ندارد، ولي جهل بشر در مقابل اين سوالات باعث نمي شود جوابهايي كه مذهب به اين سوالات مي دهد، قابل پذيرش باشد

مثال: مبدا آفرينش، جواب عقلاني بشر: نمي‌دانم، جواب مذهب: خدا

سوال: باور مي كنيد كه يك درخت در نتيجه باد بشكند و خود بخود تبديل به يك قايق خوش ساخت شود؟ حتي يك بچه چندساله هم به اين حرف مي خندد. پديده‌ي «خدا» صد ها هزار بار پيچيده تر از پديده‌ي «تبديل اتفاقي درخت به قايق» است

نتيجه: جهل قدرت استدلال و علم بشر درباره‌ي يك موضوع به معني درست بودن جواب مذهب براي آن نيست. حتي اگر بر فرض (فرض محال، محال نيست) نظريه تكامل براي تشريح نحوه پيدايش انسان درست نباشد، رد اين نظريه به معني پذيرفته فرض شدنِ نظريه «خلقت آدم و حوا از گل و بيرون رانده شدن آنها از بهشت» يا «نظريه ريختن آب كمر كيومرث به زمين و زاده شدن انسان از آن» نيست
---------------------------------

عادت به پذيرش چيزهاي غير منطقي و غير عقلاني دو خطر عمده دارد

يك) اين عادت باعث مي شود كه ندانستن ديگر نگران كننده نباشد چون هميشه خدايي هست كه جواب نادانسته ها باشد. (فكر مي كنيد چرا بشر از پرستش «خدايان» به «يكتاپرستي» روي آورده است؟ چون امروز مي دانيم چرا باران مي‌آيد، پس احتياجي به «خداي باران» يا «خداي آفتاب» نداريم، ولي هنوز نمي دانيم مبدا پيدايش جهان چه بوده است، پس «خداي آفريننده» هنوز هست) و مگر جز اين است كه تنها دليل ارتقاي كيفيت بشر در قرنهاي اخير همين تلاش مداوم در جستجوي يافتن پاسخها بوده است

دو) نتيجه‌‌ي طبيعي كنار گذاشتن منطق و عقل «جمود ذهني» و دگماتيزم است و نتيجه‌ي جمود ذهني: به عراق نگاه كنيد، سربازهاي آمريكايي - كه عموماً از ايالات جنوبي و با اعتقادات راسخ مسيحي هستند - فكر مي كنند ماموريت دارند در راه مسيح گام بردارند و روحها را آزاد كنند و اين عقيده‌ي ابلهانه به آنها كمك مي كند كه از كشتار مردم بيگناه عراق دچار عذاب وجدان نشوند. به عراقيها نگاه كنيد، چه طور بر سر عقايد ساده انگارانه - كه اگر حتي ده دقيقه بدون پيش زمينه هاي ذهني كه برايشان ساخته شده به اين عقايد بيانديشند، به ساده لوحانه بودنشان خواهند خنديد- خود را منفجر مي كنند و زنان و كودكان بيگناه طرف ديگر را مي كشند. بچه اي را مي كشند كه احتمالاً هنوز نمي تواند شيعه و سني را درست تلفظ كند
--------------------------------
بله من فكر مي كنم مذهب (با آنچه در بالا آمد شما مي توانيد كمونيسم، فاشيسم، نازيسم و يا هر عقيده و مرامي كه بشر را به كنار گذاشتن خرد خود تشويق مي كند، مذهب بدانيد) خطرناك است
--------------------------------
به فتواي آيت الله صانعي برگرديم: اجراي سنگسار و حد در زمان غيبت ممنوع است

من به شخصه اين حقيقت را كه آيت الله صانعي با اجراي سنگسار و حد مخالفت كرده است، امتيازي براي وي نمي دانم. چون مهم تر از خود مخالفت، دليل آن است

بايد با سنگسار مخالف بود به دليل اين كه اين مجازات غير انساني است، بيش از اندازه خشن است، هيچ تناسبي با جرمهايي كه افراد براي ارتكاب به آنها محكوم به سنگسار مي شوند ندارد، اساساً مشكل بتوان در يك بحث منطقي ثابت كرد كه چنين افعالي واقعاً شايسته‌ي مجازاتند (مثلاً زناي محصنه) و ... هزار و يك دليل ديگر، اما مخالفت با سنگسار به دليل غيبت امام زمان!!!!

بله به نظر من كسي كه اينگونه با سنگسار مخالفت مي كند خطرناك تر از يك فرد عاميِ مذهبيِ خشكِ متعصب است كه مثلاً در مراسم سنگسار شركت مي كند و با نفرت به زن يا مردي كه در خاك فرو رفته اند سنگ پرتاب مي كند و تازه احساس رضايت قلبي هم دارد و فكر مي كند كه با اين كار به بهشت نزديك تر شده است

توجه كنيد كه من اگر سياستمدار بودم، از موضع يك عملگرا سعي مي كردم از اين فتوا كه توسط يك مرجع معتبر صادر شده استفاده كنم و قانوني را براي ممنوعيت سنگسار تهيه كنم. بله من هم قبول دارم بايد عملگرا بود
نكته‌ي مهمي اما وجود دارد: «پراگماتيزم» يا عملگرايي به معناي «باد به پرچم بودن» و «هرهري مسلكي» نيست، يك عملگرا بايد داراي اصول مشخصي باشد – اساساً در قدم اول بايد اصولگرا باشد – و اين اصول را صادقانه اعلام كرده باشد، اما در حيطه عمل و انتخاب تاكتيك براي رسيدن به هدف، منعطف است

دليل مخالفت آيت الله صانعي با سنگسار به نظر من غير منطقي و غير عقلاني است، پس اين نظر خطرناك است. بايد با چنين اظهار نظري به همان اندازه مخالف بود كه با حكم سنگسار

بله ممكن است فتواي آيت الله صانعي امروز به توقف مجازات سنگسار كمك كند و اين اتفاق فرخنده اي است، اما مبناي فكري كه وي با توجه به آن راي به ممنوعيت سنگسار داده مستعد اين است كه هزار پديده‌ي دهشت انگيز تر از سنگسار به وجود آورد و اين وحشتناك است

مشكل من با مذهبيهاي ميانه رو اين است كه اينان ناخواسته و با بزك كردن ظاهرِ مذهب، چهره‌ي فتان و فريبنده اي از آن مي‌سازند و مانع مي شوند تا باطن ترسناك آن بر همگان عيان شود و بدين ترتيب اين موجود هراسناك اين شانس را پيدا مي كند تا به حيات خود ادامه دهد

من با سنگسار مخالفم، چون فكر مي كنم غير منطقي است، چون با رجوع به عقل خودم اين نوع مجازات را درست نمي دانم. حتي اگر امام زماني هم ظهور كرد (فرض محال، محال نيست) باز با سنگسار مخالف خواهم بود



سوال اول: ايمان

جواب كوتاه: ايمان (دين) باعث ميشه تا ندونستن براي بشر نگران كننده نباشه

جواب بلند: دين براي پيچيده ترين سوالات زندگي بشر ساده ترين جوابها رو پيشنهاد مي كنه ولي چون اين جوابها ما رو از شر فكر كردن به اون سوالات راحت مي كنه، به سادگي اونها رو مي پذيريم

در واقع عقل و منطق رو كنار مي ذاريم و اين وحشتناك و خطر آفرينه

دقيقاً به همين دليله كه عجيب نيست اگه مي بينيم مذهبي ها با خلوص نيت محض حاضرن مثلاً گاليله رو بكشن صرفاً به خاطر اينكه يه نظريه ساده‌ي علمي مطرح كرده كه ضديتي هم با دين نداره! چون اين افراد قبلاً عقلشون رو با پذيرش مذهب و اعتقاد به خدا به تعطيلات فرستادن

دقيقاً به همين دليله كه يهودي هاي متعصب صدها هزار فلسطيني رو تو پنجاه سال اخير مي كشن تا به ديوار بيت المقدس برسن و جلوش جلو عقب برن! و دقيقاً به همين دليله كه يه جوون فلسطيني به اميد رسيدن به باكره هاي بهشتي خودشو تو يه اتوبوس تو تل آويو به اسم مبارزه با صهيونيزم منفجر مي كنه و بچه هاي 3 4 ساله اي رو مي كشه كه حتي نمي تونن صهيونيزم و يهوديت و اسلام رو درست تلفظ كنن

باور كنيد دنياي بدون خدا، دنياي اخلاقي تر و بهتريه! كدوم جامعه‌ي بشري رو ديديد كه از رواج عقل و منطق ضرر كرده باشه؟

شايد يك جرقه كوچك

--

ممكن است درباره‌ي نظريه‌ي انفجار بزرگ شنيده باشيد.

اين نظريه تقريباً پذيرفته شده ترين نظريه در فيزيك درباره‌ي مبداً كيهان است.

به موجب اين نظريه كيهان نقطه‌‌ي بسيار بسيار متراكمي بوده است كه در حدود 13 تا 14 ميليارد سال پيش منفجر شده و شروع به انبساط كرده است.

از زماني كه اين نظريه كم كم در فيزيك و كيهان شناسي مقبوليت عام پيدا كرد، دانشمندان همواره با يك سوال اساسي روبرو بوده اند: انفجار اوليه چگونه شكل گرفت و جرم متراكم اوليه از كجا آمده است؟

در 30 سال گذشته نظريه هاي بسيار متفاوتي در اين باره مطرح شده است. آخرين آنها كه دلايل محكم تري براي اثبات آن وجود دارد و كم كم از يك فرضيه‌ي صرف به يك نظريه پرطرفدار تبديل مي شود: نظريه صفحه است.

به موجب اين نظريه انفجار اوليه اي كه به تشكيل جهان عظيم ما (با ميلياردها ميليارد كهكشاني كه هر كدامشان ميلياردها ميليارد ستاره و سياره دارند) نتيجه‌ي برخورد دو صفحه‌ي متلاطم است كه در فاصله‌ي نزديكي نسبت به هم قرار دارند.

اين دو صفحه آيا فقط يك بار به هم برخورد كرده اند؟ جواب البته منفي است! به موجب اين نظريه، اين صفحات احتمالاً ميلياردها ميليارد بار با هم برخورد داشته اند، پس احتمالاً جهان پهناور ما - كه تصور ابعاد و اندازه‌اش هم از قدرت تخيل ما خارج است - تازه يكي از ميلياردها ميليارد جهان ديگري است كه احتمالاً وجود دارند!

در مقابل اين عظمت چه داريم كه بگوييم؟ فتبارك الله احسن الخالقين؟

باور كنيد چنانچه انديشمندان بزرگي كه امروزه آرامش و پيشرفت جوامع بشري مديون تلاشهاي فكري آنهاست، مثل ما فكر مي‌كردند، هنوز بر اين باور بوديم كه علت آمدن باران يا آفتابي شدن هوا جنگ بين خداي آفتاب و خداي باران است و احتمالاً هنوز مشغول قرباني دادن براي خداي آفتاب و رقصيدن براي خداي باران بوديم.

جمله اي را اين هفته براي تعدادي از دوستانم فرستادم:

I am against religion, because it teaches us to be satisfied with not understanding the world., Richard Dawkins

يعني: «من با مذهب مخالفم چون به ما مي آموزد كه با درك نكردن جهان كنار بيآييم.»

The Delusive Issue of Faith

"Imagine a world in which generations of human beings come to believe that certain films were made by God or that specific software was coded by him. Imagine a future in which millions of our descendants murder each other over rival interpretations of Star Wars or Windows 98. Could anything -- anything -- be more ridiculous? And yet, this would be no more ridiculous than the world we are living in."

Sam Harris, The End of Faith

http://www.godlessgeeks.com/

مساله موهوم انسانيت

--

سوال: آيا شما به يك دختر بچه 5 ساله تجاوز مي كنيد؟ با جسدش چي كار مي كنين؟ تيكه تيكش مي كنيد و ميندازين تو آشغالا؟

نه؟

چرا اين كارو نمي كنين؟

چون به خدا اعتقاد دارين و فكر مي كنيد اين كار گناهه؟

باعث ميشه برين به جهنم؟ گرفتار عذاب ابدي مي شين؟

اين كارو نمي كنين چون از عقوبت اخرويش مي ترسين؟

خاك بر سرتون!

پس انسانيتتون كجا رفته...

نتيجه‌ي موهوم: نميشه هم به جهنم اعتقاد داشت و هم انسان موند و انساني رفتار گرفت.

نتيجه‌ي مطلق: انسانيت و اعتقاد به معاد قطعاً با هم در تضاد هستند.

Delusive Facts

Could a "fact " be "Delusive"?

Show me one which is not...